بسم الله الرّحمن الرّحیم

ولادت حضرت مهدی (عج)

۱ اردیبهشت ۹۸

سلام بر ساعاتی که پروردگار عالم امر فرمود همگان بر سر پیمانی ملکوتی حاضر شوند. حرکت آغاز گردید. شتاب برای «قالو بلی» در جان‌ها به جریان افتاد. این چه دعوتیست که قلوب جان را در سینه‌ها بی‌تاب کرده، مهمانی آغاز می‌شود؛ ندایی در جان‌ها می‌پیچد، آیا من پروردگارتان هستم؟ چه سؤال پیچیده و زیبایی. ابراز عشقی مطهر به خالقی یگانه. این چه حرارتی است که در جان‌ها شعله‌ور است. زبانی در کام‌ها وجود ندارد. چه کسی سخن می‌گوید؟ این ندا از کجا بر می‌خیزد؟ با کدام مُهر به ثبت می‌رسد؟ چه جشن باشکوهی. فرشتگان صف در صف در نظاره هستند. آفرینش به تحسین این پاسخ در مستی خاصی قرار گرفته. معمای «قالو بلی» در کدام قسمت این وجود پیچیده است. او با تعهدنامه‌اش به دنیا می‌آید. در آن زمان مرد و زنی مطرح نبوده، همگان نوری واحد بودند. آمده تا نشانی‌اش را بیابد. آدرسی در دست دارد. پروردگارش امر فرموده تا با برگزیدگانش به دنبال این تعهدنامه برود. به ندای پیامبرش پاسخ می‌دهد. تسلیم حق می‌گردد. هنوز شعله‌ی «قالو بلی» را در سینه‌اش احساس نکرده. در نماز به دنبالش می‌رود. نمی‌تواند آن را بیابد. در واجبات سعی می‌کند نمی‌تواند از حجاب دنیا خارج شود. این شعله در جانش او را به هجرانی سخت مبتلا نموده. با کدام عمل قادر است تا به سؤالی که درونش از او می‌پرسد پاسخ دهد. تو کی هستی. تو پروردگارت را ملاقات نموده‌ای. در حرارت پاسخ خویش نامت آشکار گردیده. وای بر ما. چرا کتاب آسمانی می‌فرماید آدمی نسبت به پروردگارش ناسپاس است. ناسپاسی از نعمتی که برایش مهیا گردیده. او را به لقای خالقش می‌خوانند. این بار به قلبی مادی مراجعه می‌کند. نمی‌تواند رها شود. تعهدهای بسیاری دارد. مالش، فرزندش، ثروتی که اندوخته. روز و شبی که به آن خو گرفته. با حرارت و عشق به دنیا می‌خواهد پاسخ دهد. زبانش با کلمات بازی می‌کند. پروردگاری را نمی‌یابد. در درونی گم می‌شود که بسیار کوچک است. اول و آخرش صبح و شب یک روز است. با طلوع بیدار می‌شود و با غروب می‌خوابد. عمری که در پرانتز تعهدی زیبا می‌گذرد تا مجدداً به جایگاهش بازگردد درحالی‌که باری سنگین بر دوش دارد.
امروز نیمه‌ی شعبان است. او در تعهدنامه‌اش این روز باشکوه را به خاطر نمی‌آورد. درحالی‌که تمام فرامین خالقش را اطاعت نموده. ضربان حیاتش با انتظاری زیبا شروع شده. او اولین بار در رحم مادرش نامش را آموخته است. هر بار تکه‌ای از جانش شکل گرفته با بیانی شیرین ابراز کرده است مولای من، می‌آیم تا از آغاز زندگی‌ام اللهم عجل را بیاموزم؛ زیرا مرا در زمان امامتت پذیرفته‌ای. من در «قالو بلی» چهره‌ات را دیده‌ام؛ زیرا پروردگارم از حق سخن گفت و من حق را پذیرفتم. از الست تا قیامت زمان عاشق ولّی خویش شد تا آفرینش به فرمانش درآید و فرشتگان به خدمتش افتخار کنند و منتظران به مدال حق مزین شوند. چه روزیست که بار دیگر «قالو بلی» در جان‌ها به جریان می‌افتد. اشک‌ها از دیده‌ها روان می‌شود. این ضربان قلب از کجا تو را می‌شناسد. «وای بر من» این چه اسراری است در جانم که مرا به آتش می‌کشد. درحالی‌که زمان‌ها گذشته است و چهره‌ی ملکوتی‌ات به کسی آشکار نگردیده. اسرارش را اینک یافته‌ام. همان اشکی بود که در پاسخ پروردگارم از دیده‌ی الستی‌ام جاری شد. گریستم تا عشق را دریابم. پس قلبم ضربان خویش را در رحم مادرم با نامت آغاز کرد. من به دنیا می‌آیم تا به تعهدم در قالب انتظار لباس عمل بپوشانم. مرا دریاب. ای بهترین متاعی که کتاب آسمانی فرمود آنچه برایتان باقی گذاشتم بهترین است. امروز به مجلسی آمده‌ام که با قلبم صحبت کرده‌اید. ممنونم. چگونه توان شکر دارم. مددم کنید خود را بیابم. من چگونه «بازگردم» درحالی‌که «کلید» برزخم شما هستید. پس با همان ندایی که در شکم مادر آموخته‌ام شما را می‌خوانم:

اللهم عجل لولیک الفرج

دانلود خطبه