بسم الله الرّحمن الرّحیم

(محرم 1447 ه.ق- ضیافت الهی)

خطبه‌ی شب افتتاحیه

۴ تیر ۱۴۰۴

حمدی بی‌پایان و درخور بارگاه با عظمت کبریایی را سزاست که همواره چراغ‌هایی فروزان را در ظلمت زمین افروخت تا گمشدگان کوی‌اش بر این چراغ‌های هدایت تکیه کنند؛ دستانشان را به حقیقت حق هدایتگر خویش بدهند تا آنان را از لباس باطلی که به جانشان پوشانده‌اند نجات بخشد. لباس باطلی که در تمام عصرها با هزاران رنگ تزئین شده از حق همواره به میدان آمده و هنرمندانه نقاب حق و دین‌داری را به چهره‌ی ننگینش آویخته است تا مقام خلیفه‌ای را برباید که تختش، نشانه‌ی جلالت پروردگارش است. پس هدایتگری باید باشد تا همواره به فریاد این جان‌های جدا شده از حق برسد تا هلاک نشوند و امامت در هدایتش، در تمامی عصرها بر این امر پافشاری نموده و نجات امت را از جهل و باطل حتی بر جان خویش مقدم داشته است.
واقعه‌ی کربلا آینه‌ای است که چهره‌ها را می‌شناسد؛ نقابشان را کنار می‌زند تا وجودشان از پشت آن بیرون بیاید؛ همتشان شناخته شود و پایداری‌شان در معرض امتحان قرار گیرد؛ مانند گل‌های نبوت که در مقابلشان صفی از مسلمانان دروغین و مدعیان پایدار به رسالت پیامبر وجود داشت که به هنگام حرکت به‌طرف میدان الله‌اکبر می‌گفتند تا با نیروی پروردگار بر حق غالب گردند. می‌آمدند و در عذاب جهلشان می‌مردند و آن را پیروزی می‌پنداشتند.
پس در تمام دوران‌ها مسلمان نمایانی در لباس حق به میدان می‌آیند که حاصل زندگی ننگینشان رسوایی چهره‌ی مکارشان است و کاروان کربلا، رسالتش ویران نمودن این لباس باطل و چهره‌ی مکار تا قیامت است؛ اما باطل چیست؟ آیا به‌راستی توان عقلی مردمان قادر به درک باطل است؟ اگر بود که شیعیان خالص به دنبالش روان نمی‌شدند و جانشان را در تیررس شیطان جهل قرار نمی‌دادند. ولی افسوس بر جان‌های پاره پاره ای که افسون شیطان بر آن می‌تازد و او در این افسون شیطانی، باطل را حق تصور می‌کند؛ به دنبالش می‌دود؛ نامش را می‌ستاید و در پرده‌ی جهل فرو می‌رود؛ به فرامین پروردگارش توجه نمی‌کند؛ هدایت را در بت ساخته شده به دست خویش می‌بیند؛ در جهلش می‌ماند؛ انوار روحش در ظلمات شک گرفتار می‌شود و دستش برای قطع حق بالا می‌رود و نوری در جانش باقی نمی‌ماند؛ غافل از اینکه او روزی از صفحه زمان می‌رود ولی حق مانند خورشید در تلألؤ خود برای همیشه می‌درخشد.
و اینک محرمی دیگر از راه رسید. بسیاری رفتند و بسیاری آمدند. آنان که مرگ را تجربه کردند در پرده‌ی غیب فرو رفتند و آنان که آمدند حیران این زندگی هزار رنگ به سرنوشتی می‌اندیشند که در برهوت جامعه‌ی رقم خورده به دست انسان‌ها در آن خواهند افتاد؛ اما آنان که در حال طی کردن ایام هستند در پشت پرده‌ی جانشان صندوقچه‌ای است که رمزش را عمر می‌نامند که درونش گنجینه‌ی عقل است که او را در مسیر این حرکت عظیم یاری می‌کند. دست ناتوانش را در انوار پر فروغش در دست می‌گیرد تا در ظلمت جهل فنا نشود؛ ولی او بارها دستش را به اصرار عقب می‌کشد و از چنگال عقل می‌گریزد و افسوس، گنجینه‌ای این‌چنین گران‌بها، در نفس شیطانی اسیر می‌شود و او لباس تنش را که لباس عزتش بود از جانش جدا می‌کند، برهنه و رسوا در محشر گرفتار می‌شود؛ هم‌نشین کرداری شیطانی که مانند پوستِ روی استخوان به جانش چسبیده است. پروردگار می‌فرماید: از من دورش کنید تا صدایی از او شنیده نشود؛ که از گنجینه‌ی عمرش جز آتشی که جانش را می‌سوزاند هیچ نمانده.
آری جان محرم خونی کهنه ندارد که هر سال فقط رنگش را تازه کنند؛ محرم، تزریق خونی شکوفا در حق است پس باید با حقیقتش بیعت کنید و جانتان را از چنگال باطل برهانید تا خون تازه در رگ‌هایش به جریان بیفتد و در لحظاتش عمرتان را جاودانه کنید که محرم آینه‌ی لحظات است. یک لحظه، یک نگاه و یک حرکت. حرکت کاروان عقل در بیابان جهل که باعث هدایت جان‌ها در یک لحظه، یک نگاه و یک حرکت بود.
پس امشب به خود بنگریم که سالی را در پای طور به انتظار ماندیم، گاه زمان را فراموش کردیم و گاه ابراز دل‌تنگی از بلاتکلیفی و اکنون دهه‌ای دیگر آغاز گردید، شور کربلاییان به جانمان نهیب زنده شدن را فریاد می‌زند. آیا مجدداً تماشاچیان نمایشنامه‌ای هستیم که جگرمان را در حرارتش تفت می‌دهد و یا همراهان هنرمندان حق علیه باطل؟ اگر همراه نباشیم، عمرمان را در تماشاخانه‌ی احساس می‌گذرانیم که حاصلش چند روز نگاشتن تکلیف است که بعد از گذراندن تکالیف، نمره‌ی قبولی را دریافت می‌کنیم ولی به کلاس بالاتر نمی‌رویم بلکه باز در همان کلاس می‌مانیم تا هر سال به همان تکلیف عمل کنیم پس بیایید با هم‌سفران اماممان حسین (ع) این‌گونه نجوا کنیم:
ای حقیقت‌طلبان آیین محمد (ص) یاری‌مان کنید تا به طور عشقتان متصل شویم تا با شما باشیم. نه فقط برای شهادتتان به سینه بکوبیم بلکه برای فروختن جانی به فغان درآییم که خریدارش نفس اماره گردیده و ما را به بازار خویش می‌خواند تا متاع رنگارنگ خویش را به ما بفروشد و نفس لوامه را بخرد.
ما امشب به خانه‌ی مولایمان پناهنده شدیم تا با دستان اماممان آن دست را پس بزنیم و دستان شما را با خود همراه کنیم. همان‌گونه که مولایمان امام رضا (ع) فرمودند: این خانه‌ی با عظمت پذیرای حق‌مدارانی است که چهره‌هایشان تا قیامت در زمان‌ها و دوران‌ها می‌درخشد تا همگان دریابند که شهدای کربلا همواره در تمام زمان‌ها یارانی را به همراه داشته‌اند که با تمام ثروتشان به دنبال حق رفته‌اند.
پس پروردگارا یاری‌مان کن تا پیمان خویش نگه داریم و دنبال حق برویم و به انتظار مولایمان چشم بر آسمان رحمتت بدوزیم تا مسافر طورمان بازآید و توراتی را به جانمان هدیه کند که خود فرموده: منتظرم بمانید، وعده‌ی پروردگارم حق است، من خواهم آمد. پس همگی با هم می‌خوانیم:

اللهم عجل لولیک الفرج

دانلود خطبه