بسم الله الرّحمن الرّحیم
(محرم 1447 ه.ق- ضیافت الهی)
خطبهی شب اول
۵ تیر ۱۴۰۴
سلام بر زمان که ودیعهدار نهضتی عظیم است تا عصرها شاهدی باشند بر حوادثی که قضاوتش در جانها و قلبها محاسبه میشود. سفری که با ارادهی حق به حرکت درآمد. روزها و شبهای شیرینی که هر ثانیهاش حکایتهایی را در جانش به ودیعه دارد و پروردگار اراده فرمود تا از خلوت دلها بر صفحهی زمان نقش ببندد. قلبها با شنیدنش به تپش درآید و گوشها شاهدی باشد بر آنچه میشنود. از محرم سال ۶۱ هجری زمان زیادی سپری گشته ولی حقیقتش به مانند بارانی به وقت بر جانهای عاشق باریده است تا نهال حق در درونها رشد و نمو کند و آیات الهی شاهدی باشد بر این رشد و نمو. پس آغاز محرم سرآغازی است که عقلها را بهسوی تفکر در آنچه در اولین روز از آن تا دهمین روز که سفر دیگری آغاز میشود دعوت مینماید. دعوت امسال از حقجویان و حقیقتطلبان.
حرکت کاروان از روزی آغاز میشود که کاروان وارد مکه مکرمه میشود. چه طلوع زیبایی، همه احرام بسته، به دور کعبه در طواف هستند و هر دلی نجوایی با پروردگارش دارد که دلهای دیگر از آن آگاه نیست. طواف تمام میشود مراسم عمره به پایان میرسد و همه بهطرف چادرها که در صحرای عرفه و در جبلالرحمه برپا شده میروند تا روز دیگری را آغاز کنند.
شب اولی است که روبروی کعبه در چادرها هستند. نوری به دور کعبه میچرخد و سپس به صحرای عرفه نزدیک میشود، بر روی سنگی در جبلالرحمه نقش میبندد. آیهی کریمه «واعدنا موسی» روی آن نوشته میشود. همگی بهطرف آن سنگ میشتابند ولی آن سنگ محو میشود و فقط آیهی کتاب آسمانی در قلبها میدرخشد. همهی همراهان مضطرب میشوند. پروردگار ما را به ده روزی دعوت نمود که قوم بنیاسرائیل را به آن دعوت نموده بود. به درون چادرها میروند و از هر چادری نوایی در صحرا به گوش میرسد. چه خواهد شد؟ این چه پیمانی بود که در شب اول از ما گرفته شد؟ همه در خلوتهای خویش مشغول محاسبه هستند.
خورشید خبر از آغاز روزی دیگر میدهد. همگی برای عبادت بهطرف کعبه میروند. هر کس نجوایی با سنگهای کعبه دارد. نجوایی که در ساعتهای زمان به ثبت میرسد تا قرنها از پی یکدیگر سپری شود و باز دلهای عاشق بر صفحهی روزگار ظاهر شوند. همانانی که حق را در کلام پروردگار میجویند. به دنبالش به حرکت درمیآیند. در سلولهای جانشان بذر آن را میپاشند تا گیاهی از آن بروید که نشانهاش هرگز از صفحهی زمان پاک نشود. عمرها در روزهای به ثبت رسیده سپری شود. جسمها به دل خاک برود و از آن خاک حقیقتها بر صفحهی زمان جاودان باقی بماند و منتظران زمان بیایند و بروند تا ارادهی حق آشکار شود و میراثداران حق از دل زمان بیرون بیایند و دولتی را در جانشان نظاره کنند که همواره او را خوانده بودند به ندای:
