بسم الله الرّحمن الرّحیم

(محرم 1447 ه.ق- ضیافت الهی)

خطبه‌ی شب هفتم

۱۱ تیر ۱۴۰۴

شکر و سپاس بر بارگاه ملکوتی خالقی که خانه‌ی خویش را محل امن اعلام فرمود و همگان را به این خانه‌ی امن فراخواند تا عظمت جانشان در خانه‌ای به ثبت برسد که همگان به یک لباس مُلبَس می‌شوند. لباسی که نیازی به غیر ندارد. برهنه‌ای که فقط برهنگی‌اش را می‌پوشاند تا از همه‌ی تعلقات رها شود. پروردگار را در پوست و استخوانش حس می‌کند. پروانه‌ای شود که بر روی گل زیبایی نشسته است تا همگان بال‌های زیبا و رنگارنگش را بستایند. روحی که از کالبد خاکی به‌طرف پروردگارش صعود می‌کند تا الست را به یاد بیاورد. همان الستی که پروردگار از همگان سؤال فرمود آیا من پروردگارتان هستم؟ و همگی (قالو بلی) گفتند تا نور حق در قلب‌ها جاودانه شود و مهر پروردگار در کالبدهای خاکی تا قیامت باقی بماند. نفس ماندن در کالبد خاکی در حیات زمینی به ثبت برسد. آنگاه به جایگاهش بیندیشد. خاطره‌ای را به یاد نیاورد، جانش به فراق مبتلا شود، فراقی که انتظار را معنا می‌کند. باید به ساعت وصل برسد. برای رسیدن به وصل نیاز به کمک دارد. پروردگار راه را در آنچه به پیامبرانش نازل فرموده نشان داده است پس مشتاق وصلی می‌شود که وعده‌اش در قلبش می‌تپد. چه دعوت زیبایی. چه ضیافت باشکوهی در انتظارش است. مشتاقانه منتظر لحظه‌ای می‌شود که از او جز سنگی که بر قبرش می‌گذارند نشان دیگری باقی نمی‌ماند. می‌رود تا در حاصل آنچه منتظرش بوده بقیه‌ی راه را بپیماید؛ مانند یاران و مددکاران حق که تمام لحظات عمرشان را در امر پروردگار سپری می‌کنند تا به سعادتی برسند که حق‌مداران تاریخ رسیده‌اند.
امروز اولین روزی است که همراهان از مکه‌ی مکرمه خارج شده‌اند. حالت دلتنگی همه را به خلوتی خاص فراخوانده. هیچ‌کس با دیگری سخن نمی‌گوید. صورت‌ها بر خاک بیابان است و خلوت دل‌ها خبر از سعادتی خاص ‌می‌دهد. شب فرا می‌رسد. یکی از یاران به بالای سنگی می‌رود و بقیه را مورد خطاب قرار می‌دهد: اینک به‌طرف بیابانی در حرکت هستیم که به مانند قوم بنی‌اسرائیل عهد و پیمانی در انتظارمان است پس دل قوی دارید که این بیابان به طور عشقی می‌رسد که هرگز در هیچ قومی نشانی از آن نبوده و نخواهد بود. شما مسافران این بیابان تا قیامت در آیینه‌ی زمان می‌درخشید تا زمان‌ها و دوران‌ها در احوالتان اندیشه کنند و اعلام دارند که شما نیازمند آب و غذا نشدید زیرا طعامی را به همراه دارید که هرگز طعم و بوی آن را عالم تجربه نخواهد کرد پس به روزها و شب‌هایی که در بیابان می‌مانید افتخار کنید تا زمان سفرتان را در جانش به یادگار نگه دارد.
همگان برای استراحت به چادرها می‌روند. نزدیک سحر نوری صحرا را روشن می‌کند به‌طوری‌که احساس می‌شود روز فرا رسیده است. همگی از یکدیگر سؤال می‌کنند این چیست. یکی از یاران پاسخ می‌دهد انوار قلب خودتان است که در حق شکوفا شده همگی به سجده‌ی شکر می‌روند و از سعادتی که به آن خوانده شده‌اند پروردگار را سپاس می‌گویند. بعد از طلوع به راه ادامه می‌دهند تا به شبی دیگر برسند و به هدفی که مسافت‌ها را به شوق آن می‌پیمایند و زمان را ودیعه‌دار حرکتشان که پروردگار همواره همه‌ی زمان‌ها و دوران‌ها را به آن مژده داده تا دولت حق برپا شود و همه‌ی عاشقانش او را بخوانند به ندای:

اللهم عجل لولیک الفرج

دانلود خطبه