بسم الله الرّحمن الرّحیم

(محرم 1447 ه.ق- ضیافت الهی)

خطبه‌ی شب ششم

۱۰ تیر ۱۴۰۴

سلام بر شب‌ها و روزهایی که قلم تقدیر بر صفحه‌ی روزگار نقش می‌بندد تا تقدیر خلیفگانی را بنگارد که جانشین خالقشان بودند در زمین. پادشاهی که درجه و اعتبارش را پروردگارش به او عطا فرموده بود. افسوس که هدایت هدایتگران بر سلطنت نفس شیطانی اثری نکرد و اشرف مخلوقات به پست‌ترین درجه از مقام والای خویش رسید. گوش‌هایش جز ندای درونی‌اش ندای دیگری را نشنید و چشم‌هایش جز آیینه‌ی وجودش وجود دیگری را در کنارش لمس نکرد. به‌طرف هدفی به حرکت درآمد که خود آن را پسندیده بود. آنگاه به دام صیادی افتاد که آرام آرام جانش را در تار عنکبوتی‌اش به یغما برد و او نشانی از وجودش را درک نکرد. نعمت‌هایش به سرقت رفت و جان ذلیل شده‌اش به آتشی مبتلا گردید که هرگز از جانش جدا نشد. روزهایش در حسرت افکاری به پایان رسید که نقطه‌ی اوجی در آن یافت نشد و شب‌هایش در خوابی که سعادتی در آن رقم نخورد. زندگی‌اش در افسانه‌های دروغین عمرش گذشت و او به برزخی خوانده شد که به دنبال جان حقیقی‌اش به هر سو می‌گریخت و آن جان را هرگز نمی‌یافت بلکه هم‌نشین افکاری می‌شد که جانش را مانند پوست و استخوانی در بر گرفته بود. وای بر چنین حیاتی که مماتی به دنبال ندارد تا از زمین پرحادثه به رضوان جانش سفر کند و به وعده‌ای دست یابد که همواره به دنبالش بوده.
امروز صحرای عرفه در سوز و گداز جدا شدن از یاران چند شب خویش است. یاران به‌طرف مشعر به حرکت درمی‌آیند. شب را در مشعر می‌مانند و در طلوع خورشید به منا می‌روند تا به شیطان نفسی سنگ بزنند که حیات خلیفه‌ی الهی را به یغما می‌برد. هر کس سنگریزه‌ای را با خود حمل می‌کند تا شیطان را براند. یکی از یاران به صدایی بلند بقیه را مورد خطاب قرار می‌دهد: وای بر جانی که عزیزترین متاع خویش را از فرمان الهی عزیزتر بداند و مانند جدمان حضرت ابراهیم خلیل آن را به قربانگاه نبرد و در راه بردن شیطان بر او غلبه کند و نتواند مصمم به راه ادامه دهد. شما خوانده شدگان به راه حق آن‌چنان بر خواسته‌های خویش سنگ بزنید که هرگز از سعادتی که در آن واقع شده‌اید بیرون نیایید.
ظهر فرا می‌رسد. همگی برای استراحت به چادرهایشان که در منا برپا شده می‌روند. قبل از آمدن حاجیان قربانی را ذبح می‌کنند و سپس به صحرای عرفه بازمی‌گردند و بدون توقف غروب عرفه از مکه به‌طرف کربلا می‌روند. شب عجیبی را در منا هستند. صدای نجواها از صحرای منا جان را به‌طرف تصمیمی که در افکارها در جریان است معطوف می‌کند. هر کس به تنهایی روی خاک نشسته است و هر دو دست را به صورت گذاشته تا افکارش را در آنچه در جانش در جریان است نگه دارد.
سحر نزدیک می‌شود. همگی در یکجا جمع شده‌اند و به زمزمه در مورد حرکتشان به‌سوی کربلا پرداخته‌اند. یک نفر که فانوسی در دست دارد به جمعشان نزدیک می‌شود. ای یاران آماده شوید تا با صحرای منا خداحافظی کنیم و به‌طرف هدفی که در جانمان با آن عهد و پیمان بسته‌ایم به راه بیفتیم. چادرها جمع می‌شود تا به‌طرف صحرای عرفه بازگردند و به‌طرف کربلا به حرکت درآیند. در راه منا تا عرفه به این می‌اندیشند که به شیطان سنگ زده‌اند و قربانی را به انجام رسانده‌اند و اینک راهی برای بازگشت از عهد و پیمانشان ندارند. عده‌ای مصمم‌تر و شیفته‌تر از این همه نعمتی که نصیبشان شده در حرکت‌اند و عده‌ای افسوس می‌خورند که چرا با آنان که به‌طرف مکه رفتند همراه نشدند و اینک به‌طرف سرنوشتی می‌روند که خود آن را انتخاب ننموده‌اند. با این افکار به صحرای عرفه می‌رسند و در کنار کوه جبل‌الرحمه برای وداع از مکه جمع می‌شوند. هر کس صورت را بر سنگ کوه گذاشته و با پروردگار نجوایی دارد. حال غریب وداع با کعبه که در هر جانی به معنای درک و فهم از آمدن و اینک رفتن در جریان است.
غروب نزدیک می‌شود و دعا پایان می‌پذیرد. شتران به‌طرف کربلا برکت درمی‌آیند و سفر مکه‌ی مکرمه به پایان می‌رسد. شب را بیرون مکه چادر می‌زنند و تا غروب فردا در آنجا توقف می‌کنند. یکی از همراهان کاروانیان را مورد خطاب قرار می‌دهد: ای یاران با مکه وداع کردیم و پا در رکاب حقی گذاشتیم که در اولین شب از توقفمان در عرفات در سینه‌هایمان جا گرفت. اینک می‌رویم تا به عهد و پیمان آن ده شب عمل کنیم پس جانتان را از همه‌ی وسوسه‌های شیطان در امان دارید تا به سحری برسید که پروردگار در کتاب آسمانی به شما مژده داده است. ده شب که سحرش سعادتی را به همراه دارد که عقل‌ها از درکش عاجز است. سحری که مژده از دولتی می‌دهد که همه دوران‌ها از گذشتگان و آیندگان به آن می‌پیوندند تا شاهد انتظاری باشند که منتظران آن ده روز در تمام عصرها و دوران‌ها او را خوانده‌اند به ندای:

اللهم عجل لولیک الفرج

دانلود خطبه