بسم الله الرّحمن الرّحیم

(محرم 1438 ه.ق- ده شب با حق‌مداران)

خطبه‌ی شب سوم

۱۴ مهر ۹۵

امروز جمعیت دعوت شده از سوی امام همه به مدینه رسیدند. سران قبایل به همراه سپاهیان همگی آماده‌اند تا از مدینه به طرف مکه‌ی مکرمه حرکت کنند. یکی از سرداران که بسیار جنگجوی قابلی است بعد از اقامه‌ی نماز مغرب به امام می‌فرماید: ای یادگار علی، جنگیدن در رکاب تو برای من افتخار بزرگی است زیرا شجاعت و بی‌باکی در مقابل دشمن را در جنگ جمل به یاد دارم اکنون برایم فاش کن، مردم کوفه از تو چه می‌خواهند؟ اگر عازم بیت هستی چرا در مکه توقف می‌کنی؟ امام حسین (ع) می‌فرمایند: پروردگار عالم در کتاب آسمانی فرموده‌اند: به عهد و پیمان‌های خود وفا کنید. من به مکه می‌روم تا اعمال حج را به جا آورم و سپس عازم کوفه خواهم شد. از شما دلاوران دعوت کرده‌ام تا برای مراسم حج به طرف مکه‌ی مکرمه حرکت کنیم. بقیه‌ی ماجرا در آنجا فاش خواهد شد. سردار دیگری سؤال می‌کند: یابن رسول‌الله، جان ما و آنچه اندوخته‌ایم به فدای شما، اکنون بیعت ما را بپذیرید که ما حاجیان امسال در رکاب پسر پیامبر (ص) به مکه خواهیم رفت. در مسجد غوغایی برپا می‌شود؛ همگی ابراز ارادت می‌کنند؛ برادر گرامی امام، محمد حنفیه برمی‌خیزند: ای بیعت کنندگان با اباعبدالله، شما را در سعادتی بس بزرگ می‌بینم زیرا آنچه امشب در این خانه‌ی خدا گفته می‌شود در دنیا و آخرت در دل‌ها و گوش‌ها ذخیره خواهد شد. این وعده‌ی حق است؛ هرگاه جمعی در خانه‌ی خدا برای جهاد جمع شوند اخبار آنان به آیندگان خواهد رسید پس دل قوی دارید راهی دشوار در پیش است. من آماده‌ام تا روزها و شب‌ها بر زین اسب بنشینم و از این نعمت دور نباشم. امام با تبسمی می‌فرمایند: شما افتخار پدرم علی هستید پس باید در نزد پیامبر بمانید؛ مدینه بدون شما غمگین است. سکوت خاصی در مسجد رخنه می‌کند. صدای گریه‌ای سکوت را می‌شکند: وای بر ما، این چه سختی است؟ آیا من نیز بدرقه کننده‌ی سپاه خواهم بود؟
ای پسر طیار، آیا می‌خواهی مدینه را در غم بزرگ کوچ اهل‌بیتش تنها بگذاری؟ تو باید بار این هجران را به دوش کشی پس صبور باش. همه به یکدیگر می‌نگرند؛ چرا آنان از سفر مکه کنار گذاشته شده‌اند؟ امام می‌فرمایند: ای یاران، در سفری که در پیش است هر روز تقویمی است بر عمر تک‌تک شما زیرا گنجینه‌ای در آن نهفته است که ساعات عمرتان سازنده‌ی تاریخی خونین است پس با توکل به پروردگار عالم در چند روزی که به سفر مانده خود را آماده کنید.
همگی به طرف خانه‌هایشان می‌روند. امام و حضرت ابوالفضل تنها می‌مانند. امام می‌فرمایند: ای برادر، تو تدارکات این جمعیت را به عهده داری، شب و روز دشواری خواهی داشت. حضرت ابوالفضل دستان امام را در دست می‌گیرد و می‌گوید: از آن لحظه جز به آنچه فرمان دهید به هیچ چیز دیگر اندیشه نمی‌کنم. جانم در ندایی می‌سوزد. ندایی که همواره مرا می‌خواند؛ صدایی مهربان زمزمه‌ای در جانم دارد: ای مسافر کعبه، تو را بازگشتی نخواهد بود پس با مدینه وداعی عاشقانه کن زیرا زِ فراقت بسیار غمگین است. امام برادر را در آغوش می‌گیرد و می‌فرماید: چه زمزمه‌ی شیرینی! آیا آن زمزمه نام مرا هم می‌برد؟ گریه به حضرت ابوالفضل امان نمی‌دهد. از مسجد خارج می‌شود. امام به طرف قبر جدش رسول خدا (ص) می‌رود و می‌فرماید: یا رسول‌الله، غمی بزرگ‌تر از فراق شما در جانم ندارم پس در این چند شبی که به حرکت مانده از انوار بابرکتتان جدا نخواهم شد. شما شاهدی زنده هستید بر گفتارها همان‌گونه که فرموده‌اید: اگر با کشتن من ایمان می‌آورید پس مرا بکشید. افسوس آنان که مرا می‌کشند در آتش قیامت هم فیها خالدون باقی می‌مانند. خون من در هدایتشان اثری ندارد؛ بر کفرشان افزوده می‌شود و از حق می‌گریزند. آیندگان داستان‌های زیادی از این سفرنامه در کتاب‌هایشان می‌نگارند. بر قهرمانان داستان لباس‌هایی از عجز و ناله می‌پوشانند. داستانی که در آن قهرمانان مرده‌اند و زنان و کودکان اسیر شده‌اند. افسوس هرگز این سفر عظیم به سوی حق حرکتی را در زمان‌ها به همراه ندارد تا عقل‌ها در آن اندیشه کنند. اینک گوش‌ها ندای مرا می‌شنود ولی بار سفر نمی‌بندد. منتظر دولت حق است، بدون توشه‌ی راه. شما بارها درباره‌ی این امت فرموده بودید: آن‌ها کسانی هستند که پیکی برایشان اعزام نمی‌شود گوش‌هایشان پیک آنان‌اند پس می‌شنوند؛ یا بار سفر را برای این دعوت می‌بندند و یا در خانه‌هایشان می‌مانند ولی من بار سفرم را به دستان پر مهر و ملکوتی جانشینم می‌سپارم و می‌گویم: ای جان زنده‌ی عالم، تو را در بزرگی دولتت می‌ستایم و همواره تو را می‌خوانم:

اللهم عجل لولیک الفرج

دانلود خطبه