بسم الله الرّحمن الرّحیم
(محرم 1447 ه.ق- ضیافت الهی)
خطبهی شب دوم
۶ تیر ۱۴۰۴
سلام بر زمانها و دورانها. زمانهایی که در حیات بهترین برگزیدگان الهی طی شدند و انوار با برکتشان همواره بر قلبها نوید دیدار پروردگار را زمزمه میکرد. لبهای با برکتشان همگان را در شیرینی آنچه که در جان مطهرشان بود و به سخن درمیآمد شریک مینمود. دوران رسالت آخرین نبی الهی زیباترین ارمغان خلقت بود و اینک گوشها از عظمت خلقتی شنوا میشنود که عمرها را در خلقتش متحیر نموده. سالها از رسالت آخرین برگزیدهی الهی گذشته است. پیروانش به سفری خوانده شدهاند که اینک در کنار یکدیگر بهطرف هدفی درحرکتاند که هنوز راه درازی را در پیش دارند.
امروز همگی برای نماز و عبادت به دور کعبهی مکرمه در گردشاند. غروب نزدیک است، بهطرف چادرها میروند، صورت را بر خاک صحرا میگذارند. یا رب به عهد و پیمانی که امر فرمودی جانهایمان را محکم فرما. ما را به ده روز سرنوشتساز فراخواندی و ما به طرفش به حرکت درمیآییم. آیا توان ماندن داریم؟ اگر بمانیم در رحمتی غوطهور میشویم که وعدهی رهایی از آتشی است که همواره در جانمان شعلهور است و اگر برویم به مرگی دعوت میشویم که گریبانمان را نمیگیرد بلکه تا قیامت ننگش همراهمان میشود پس یاریمان فرما.
صورت را از خاک برمیدارند. هر کس به تنهایی به عاقبتی میاندیشد که در پایان ده روز دارد. به چادرها میروند، به آهستگی آنچه را که به همراهشان بوده را جمعآوری میکنند و بر پشت شتران میگذارند. با بقیّهی یاران خداحافظی میکنند و از کاروان جدا میشوند. بهطرف سرنوشتی میروند که خود انتخاب نمودهاند. بقیه بدرقهشان میکنند. با یکدیگر به گفتگو مینشینند. چرا رفتند؟ کسی از میان جمع پاسخ میدهد، تحمل طی کردن ده روز را نداشتند. رفتند تا از سرنوشت جانی بگریزند که هدفش ماندن است با آنچه خود میپسندد. بقیهی یاران به چادرها میروند. نیمهشب از راه میرسد. باد شدیدی چادرها را به حرکت درمیآورد. همگی وحشتزده بیرون میآیند. بهطرف کعبه میدوند. چه اتفاقی افتاده است؟ باد ساکن میشود. جانهای مضطرب به دور حجر حلقه میزنند. ای وای بر ما که از طوفانی ساده به وحشت افتادهایم. چگونه از بادی که ما را بهطرف آتشی که همواره از نفس اماره در اهتزاز است و در جانمان نهیب سوختن را خبر میدهد نمیهراسیم.
با طلوع خورشید بهطرف چادرها بازمیگردند. کمی به ظهر مانده به دور یکدیگر حلقه میزنند. بمانند و یا مانند آنان که رفتند بروند. همگی تصمیم میگیرند که بمانند. یک نفر همه یاران را مورد خطاب قرار میدهد. دوستان چند شبی فرصت دارید تا به سفری که دعوت شدهاید بیندیشید. سپس با ارادهای که خود انتخاب نمودهاید به راه ادامه دهید. همگی مصمم میشوند که به راه ادامه دهند. شب فرا میرسد. سکوت بر صحرا حکمفرماست. ستارگان انوارشان را هدیهی چشمهایی کردهاند که از خواب به میان آنان رفته است تا به طلوعی بیندیشد که جانش را به پیمان ده روز نزدیک میکند. ده روزی که قلبها را به حرکت فرامیخواند تا به سعادتی بیندیشد که هدف آن ده روز است مانند منتظران مسافر طور که روزهای عمرشان را در نوید این ده روز میگذرانند. در حقیقتش واقع میشوند، یا از برکتش زنده میشوند یا از سختی راه میگریزند.
محرم آیینهی این ده روز است که جانها در مقابلش میایستد تا عمری را در آن نظاره کند که با عهد و پیمان این ده روز به پایان میرسد یا با نویدش همواره زنده است و یا به دست نفس خویش به هلاکت میرسد نشانی از او باقی نمیماند. شهدای کربلا مثال زندهی این ده روز هستند که تا قیامت در آن پیمان زندهاند و همانگونه که همگی منتظران حق او را خواندهاند آنان نیز حق را خواندهاند به ندای:
