بسم الله الرّحمن الرّحیم
خطبهی ولادت حضرت مهدی (عج)
۱۶ اسفند ۱۴۰۱
سلام بر ساعاتی که در خود اسرار عالم را چونان صندوقچهای به سینه میفشارد تا خبر از میلادی دهد که جانهای عاشق را بر سر سفرهی احسانش مهمان میکند. نامش چونان جد بزرگوارش ظلمت کفر را میشکافد. آسمانیان به استقبالش میشتابند. ای صاحب زمانها و دورانها خاک زمین بر خود میبالد که آغوشش را بر میلادی بگشاید که میراث دار رسالت انبیاست.
امروز فرزندی از خاندان ابراهیم (س) میآید تا بتهای درونی و بیرونی بشریت را آنچنان در هم کوبد که زمان آن را به خاطر نیاورد. امشب جانها مسرور نجاتی است که در باطن وجودش به همراهش از الست آورده؛ آنگاه که پروردگار فرمود همگی پایین بروید. صاحبالزمان (عج) اعلام فرمود: یا رب، در آن ظلمات و تنهایی خورشید وجودها نیاز به انواری دارد که جایگاه خویش را بشناسد و آن انوار امامت بود که جانهای عاشق را در خود جای داد تا قلبها از تپش نامشان از مرگی نجات یابند که هر لحظه در انتظارشان است.
دستهای منتظر به سویش بالا آمده، ای وارث رسالت انبیاء به اُمت خویش نظر کن که دین خویش را پاره پاره کرده و به دورش به جشن و پایکوبی پرداخته. زینت جانش را در آتش هوسهایش ذوب نموده تا خدایی را بسازد که خود برای خویش برگزیده. وای بر این جهلی که علمش لحظهها را متحیر نموده. توان مغزی که سرعتش زمان را اسیر خویش کرده درحالیکه ثروتش را در آتش جانش سوزانده و منکر خلقتی شده که او را از یک سلول ضعیف به انسانی کامل تبدیل نموده، کفری که مزرعهی جانها را بهمانند انگلی خطرناک در برگرفته تا ریشهی وجودها را از درون ساقهها بجود. قلبهایی که سیاهی و تباهی را برای صاحبان خویش به ارمغان آورده. دینداری در چشم همگان به بلایی تبدیل شده که در تمام دورانها نظیر آن یافت نمیشود.
امشب حکایت شیرینی را در خود ذخیره نموده تا جهادگران زمان را به بزمی شیرین مهمان کند. همانانی که دین خویش را بازیچه و لهو قرار ندادهاند بلکه با تمام وجود کوشش میکنند تا خود را از ظلمت افکاری که مانند ویروسی خطرناک جانها را تهدید به مرگ میکند نجات دهند. پروردگارشان را به وعدهای بخوانند که خود فرموده: آنچه برایتان باقی گذاشتم بهترین نعمت است. جانتان را در فروغ انوارش از سیاهی و تباهی نجات دهید تا عظمت دولتی را درک کنید که منتظران خویش را با نشانیهایشان میشناسد. چشمهای منتظری که همواره به راهی مینگرد که در آن جزء حق حکومت نمیکند و او حق را میخواند تا گلستان وجودش به عطر و بویی معطر شود که اینک در محضرش نشسته است تا چلچراغ جانش را به نور اخترش بیفروزد و با قلبی که در تپشش هر لحظه او را خوانده به نوای: