بسم الله الرّحمن الرّحیم
درس چهارم
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۱
11 جمادی الثانی 1433
حمدِ پروردگار عالم بر مبنای ستایش، استوار است و ستایش، بر مبنای شناخت؛ اصولی که پایهگذار ارتباط بندگان، با پروردگارشان است پروردگاری که خود را معرفی فرمود و رحمتِ خویش را بر غضبش مقدم داشت تا توانِ بندگانش را در شناختِ رحمتش بیازماید.
مبحث این هفته را به این اقیانوسِ نامحدود معطوف میکنیم تا بندگی را معنا کنیم.
در نموداری که رسم کردیم جانی را زنده یافتیم که متصل به ریسمان بندگی بود پس شریانهای حیات اعلام میدارد: تو توانمند هستی، توانت را به میدانِ سنجش، متصل کن تا نمودارِ جانت را رسم کنی؛ به چهرهات بنگر؛ چه میبینی؟ قالبی از رحمتِ گستردهی الهی! همانگونه که فرموده: آیا به تو چشمی برای دیدن ندادم و لب و دهانی برای سخن گفتن؟ با این دو امانت چه کردی آن را به زیورِ توحید آراستی و یا در صندوقچهی نفسِ شیطانی محبوس کردی تا جز ندای جانت را نشنود؟
پس وای بر احوال امانتداری که خیانتکار است و بر ظلمِ خود، معترف.
اینک روی سخنمان با امانتدارانِ توحید است آنانی که چشم بر سفرهی احسان پروردگارشان دوختهاند تا بشارتی از نجات را بر جانِ شیفتهشان بچشانند.
قلم را بر میدارم؛ نامم را یافتهام، خود را صدا میزنم؛ به صدایم پاسخ میدهم؛ منتظر میمانم؛ سؤال میکنم: چه کاری داری؟ میگوید: میخواهم تو را به یک مهمانی دعوت کنم؛ میپرسم: کِی؟ میگوید: هم اکنون، آیا آمادهای؟ پاسخ میدهم: بله؛ میگوید: برویم. به راه میافتیم؛ با چه وسیلهای برویم؟ مکان مهمانی کجاست؟ مکان، نزدیک است کمی تلاش کنی به آن میرسی؛ با اشتیاق و عجله، به طرفش حرکت میکنم؛ بوی معطرش را احساس میکنم؛ به مکان مهمانی میرسم؛ در میزنم؛ ندای پروردگارم را میشنوم که میفرماید: آمدی! چه غربتِ غریبی را پیمودی و چه رنجها که تحمل کردی! اینک به خانهات بازگشتی پس داخل شو. آیا به نقطهی پایان رسیدم؟ به داخل میروم و اولین کلامی که میگویم: الهی شکر، به خانهام بازگشتم. بارها را به زمین میگذارم تا خستگیِ هجرانی را از تن بیرون کنم که عمری را با آن سپری کردم.
اینک واقعیتِ جانم را یافتم و به سؤالهایش پاسخ دادم و در نعمتش متنعم گردیدهام پس وعدهی آنچه پیش رویمان است مانند تصویرِ این مهمانی است؛ چه ارادهی رفتن داشته باشیم و یا نداشته باشیم باید که برویم؛ در مباحث هفتههای گذشته، به مبنای آن اشاره کردیم و زیر بنا را معرفی کرده و راههای رسیدن در نمودارِ جان را درحالیکه به «کی هستم» پرداختهاید و توانِ جانتان را در غیبِ وجودتان مورد برسی قرار دادید و منتظرِ نتیجهاش ماندید اینک آن را مشاهده میکنید؛ بنای آن را با ایمانِ خالص بسازید تا خانهای مستحکم شود.
در مباحث آینده، زیر بنای بندگی را خواهیم ساخت؛ مصالح خوب و محکم را انتخاب کنید تا خانهای محکم و زیبا را به پیشگاهِ پروردگار عالم ببرید تا در وعدهاش به حقانیت آنچه که بهواسطهی مأموران آسمانی برایتان آماده شده برسید.
اینک جانتان را در نعمتِ دعا متنعم کنید تا بذرِ جانتان، در ضمیرِ روح، به بارِ معنویت بارور شود و به پیشگاه پروردگار عالم عرضه دارید: ای خالق هستی، دستهای ناتوانم مشتاق رسیدن به در خانهای است که خود فرمودی:
«فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فِيها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ.» (سورهی مبارکهی نور آیهی کریمهی 36)
«آن نور در خانههایی است كه خدا رخصت داد ارجمندش دارند و نامش در آنجا ياد شود و او را هر بامداد و شبانگاه تسبيح گويند.»
پس رخصتِ آن را با درکِ نعمتش، به جانم بچشان تا همواره بر خاکِ درگاه پر عظمتت در سجدهی شکر باشم.