بسم الله الرّحمن الرّحیم
خطبهی عید قربان
۲ مهر ۹۴
سلام بر یوم و آفرینندهی یوم؛ یومی مبارک در ایام و ساعاتی خاص؛ آنگاه که خالقش اراده فرمود تا شعائر الله را در قالبی از اطاعت و بندگی جاودانه سازد پس دقیقهها را به هم آمیخت تا رازها فاش شوند و قلبهای عاشق، امانتدار این ارادهی الهی در زمان شوند.
امروز طلوع، در خود چه نجوایی را ذخیره نموده که اینچنین بر خود میبالد؟ زبان شوقش به سخن درآمده پس به دنبال گوشی است که صدایش را با ضربان نبضش بشنود. آیا زندهای یافت میشود که دنیا او را نربوده باشد؟ مردگان میراث دار ایام در گورها خفتهاند و به زندگان مینگرند؛ ای کسانی که هنوز توان تفکرتان باقی است بیندیشید؛ سرهایتان نمودی از ظاهرتان را به نمایش گذارده درحالیکه به تیغ شیطان از بدنها جدا گشته و آنچه بهظاهر دیده میشود جان بیرمقی است که توان حیاتش به فنا تبدیل گشته و روزهایش قربانی افکاری است که به دست خویش بنیانش را میسازد تا جانی را به هلاکت برساند که انتظاری جز فردای بهتر را برای ساختار دنیای خویش رقم نمیزند. امروز در مصلای نماز نشسته است. به چه میاندیشد؟ به پیامبرش که او را با آیات الهی هشدار میدهد: تو عزیزی؛ خود را دریاب؛ میخواهم دست و پایت را با ریسمان عشق ببندم و چشمان سرت را با پارچهای که با آن عهد و پیمان پروردگارم را بهجا آوردهام، پس سرت را روی سنگ بگذار تا تیغ عشق را بر آن بکشم. از چه میهراسی؟ از تیغی که بر دست دارم؟ نترس اگر رگ حیات خویش را نبریده باشی این تیغ بر آن کارگر است. ولی افسوس که گردنها در اطاعت نفس گرفتار است و توان درک آنچه بر سرش آمده را ندارد. با طلوع بر میخیزد و با غروب میآرامد همانند جانی که در پی رؤیایی پریشان از بستر بر میخیزد و از بیداری خویش شادمان است. امروز روز اندیشیدن به رؤیایی است که پروردگار آن را با آیاتش جاودانه نمود. رؤیای قربانی اسماعیل (ع) نمودار شیرینی است از عشق و اطاعت و بندگی پس بیندیش به لحظهای که در بستر خاک به واقعیتی میرسی که دیگر توان برخاستن از آن را نداری. لحظات، غنیمت عمر توست همانند این لحظه که در مصلای قربان نشستهای، پس جانت را با تیغ اطاعت از بند اسارت برهان و به آسمان نظر کن که تو را در مسلمانیت در اقرار به وحدانیت پروردگارت با نشان ابراهیم خلیل میشناسد؛ آیا طبق فرمودهی قرآن کریم که میفرماید: منافقان همانند چوبهای به دیوار تکیه داده هستند از این روز میگذری یا پیمان با پیامبرت را با قربانی نفس اماره تجدید میکنی؟ پس به او اقتدا کن؛ در نیت نماز پشت سرش قامت ببند و با حلقهی اشکی بگو: ای خلیل الهی، بر گردنم ریسمان عشق را ببند تا رسوای دهر نشوم درحالیکه چشمان جانشینت به من مینگرد و من او را با نام بقیهالله میشناسم پس رهایی جانم را با نام زیبایش همراه میکنم.