بسم الله الرّحمن الرّحیم
خطبهی شب ۱۹ رمضان شب قدر
۲ خرداد ۹۸
سلام بر قدر، شبی که زبانهای در کام مانده را از تمام آفریدهها به سخن در میآورد و این زبان محراب امیر مؤمنان است.
امشب در دلم غوغایی است. افسوس زبانی برای فریاد ندارم. نامم محراب علی بی ابیطالب است. اعتبارم را از نام یداللهیاش گرفتهام. بعد از قرنها اجازه دادهاند تا زبان خاک محراب گشوده شود پس ای منتظران چگونه توان شنیدن فریادم را دارید. شما زبان دلی دارید که زمان آن را مینگارد و من زبان دلی دارم که امشب به سخن درآمده، میخواهد غم دورانها را که یا علی گفتهاند ولی چهرهی حیدر را ندیدهاند را به کلماتی بدل کنم که شنوندگان قادر به شنیدنش شوند پس دلهایتان را به محراب نزدیک کنید، صدایش را میشنوید.
فرشتگان قدر آمدهاند تا از سجادهی مولایشان بوی ملکوت را درک کنند. ملکوتی که از آن آمدهاند ولی توان بردن دلی را ندارند که بارگاه جبروتی خالقش در سینهای جا گرفته که صدای یا رب، یا ربش خاک مرا به هزار گلستان ابراهیمی بدل نموده. وای بر طلوع فجری که خاکم به خون فرقش گلگون میشود. او را از کنارم میبرند. به دنبالشان مینگرم. چگونه جانم را از من جدا کردند. حرارتم خاموش شد. همگان برای زیارتم آمدند. محراب امیر مؤمنان را زیارت کردند. من تماشایشان کردم. چگونه توان درک نماز مولایم را دارید. او سرش را بر خاک من میگذاشت تا شاهدی باشم از حرارت عشقش؛ پس محراب علی با هیچ ذکر و دعایی زنده نمیشود. او صاحبش را میطلبد. امشب مهمانی دارم که بوی علی میدهد. با دست مهربانش دلم آرام شده هر بار به دیدارم میآید جمالش جانم را زنده میکند. نامش زنده کنندهی زمانها و دورانهاست. محبتش گدایان را بر مکانی مهمان میکند که نامش زینت مسجد کوفه است. اینک آمدهاید تا در این مکان قدر را بشناسید.
رمضان در غیب نامش قدر را مخفی نموده تا هزاران تشنه از آب و طعام را بر سر سبیل جامی مهمان کند که یک جرعه از آن همگان را از آب و طعام بینیاز میکند. امشب نیازمندان به آن جرعه یا رب، یا رب آغاز نمودهاند. رمضانشان در جانهای گداخته از حرارت خالقشان رو به اتمام است.
دقایق قدر عقربهای دارد که الست را به زمان عمر انسانها گره میزند. حرفت را بزن، تو شنوندهای داری که طبق فرمودهی کلامش نجواها را میشنود. چه میخواهی؟ مزد روزه و نمازت را؟ امشب نمیپردازند. امشب راز دیگری دارد. خوب گوش کن. به دنبالت آمدهاند بیا برویم. زمین جز چند صباحی تو را مهمان نمیکند. جایگاهت ملکوتی است که از آن آمدهای. دستت را به فرشتگان قدر بده تا به دلت حکایت شیرین وصل را بیاموزند. دلی که سفرهاش جز به نیاز دنیای کوچکش باز نمیشود. از رنجهایش میگوید. صبور باش تو را برای آزمودن به زمین فرستادهاند. تو خلیفهای، ثروتت بهای همهی ملکوتهاست؛ پس چگونه برای فقرت مینالی. این خواستهها عمرت را به بازی میگیرد و تو در پرانتز نیازهای جانت از سفرهی احسان باز میمانی. ثروتت در گنجینهی جانت نهفته، او را از صندوقچهاش خارج کن تا فریاد کنی یا رب من از دنیایی که به آن مهاجرت کردهام بینیازم زیرا طمع جایگاهی را دارم که امشب برایم آماده نمودهای و به رسولت فرمان دادهای که امت خویش را بر سر سفرهی قدر بنشان. من هم به همان نشانی آمدهام پس مولایم را میخوانم. الهی به علیٍ، الهی به علیٍ.
به من که امامم را برای شفاعت آوردهام رحم کن تا در کنار جاء الحق فرق کفر جانم را بشکافم تا با نام مبارکش رستگار شوم. او را میخوانم به فرجی که طلوع امشب نوید آن را داده. فرشتگان که حامل بزرگترین نشانهی خلقت خواهند بود تا به همگان مژده دهند که انتظار منتظران تمام شد و فجر دمید. او آمد تا در چشمان یداللهیاش انوار حق، عالم را از تباهی و سیاهی برهاند. او را بخوانید تا فجرتان امضا شود.