بسم الله الرّحمن الرّحیم
(محرم 1438 ه.ق- ده شب با حقمداران)
خطبهی شب هفتم
۱۸ مهر ۹۵
صبح زیبایی در مدینه آغاز گردیده. همه منتظرند تا نعلهای آماده را زینت پای اسبان کنند. شتران برای سفر به دروازه میروند. والی مدینه به خانهی امام (ع) میآید. چرا خود و خانوادهات را از مدینه دور میکنی؟ اگر بیعت یزید را بپذیری اتفاقی رخ نمیدهد. او به حکومت خویش مشغول است و تو به امامت شیعیان. آیا بیعت با او به این همه دشواری که در پیش داری نمیارزد. امام (ع) میفرمایند: از اینکه از سرزمین وحی دور میشوم غم بزرگی بر جانم مستولی است. ارتباط من با قبر جدم مانند زنده بودن پیامبر است. دیگر تحمل این همه ظلم و جور و فساد برایم مانند حلقهی آتشی است که زمان به آن مبتلا است. پس میروم تا دین ناب محمدی (ص) یک بار دیگر جانها را مانند نسیمی در آغوش گیرد. والی مدینه میرود، امام (ع) دو فرزند خویش علی بن الحسین (ع) و علیاکبر را فرا میخواند. فرزندان گرامیشان میآیند، امام (ع) میفرمایند: به زودی خاک مونسی وفادار برایمان میشود. خانههایتان در مدینه میماند و شما با خورشید و ماه و ستارگان میخوابید و برمیخیزید. همواره شاهد آمد و شد مردمانی که در سر هزاران سودای غریب دارند. با ما میخوابند و برمیخیزند و همسفر سختیهای راه هستند. خانه و کاشانهی خویش را با شوقی که شاهدش هستید رها کردند تا همسفر ما باشند.
امام سجاد (ع) میفرمایند: مردان قبایل به دعوت شما آنچه داشتهاند را رها کرده و آمادهی این سفر شدهاند. آیا بعد از سفر مکه نیز با ما خواهند بود. امام (ع) میفرمایند: آنها منتظر نتیجهی کارند. میخواهند بدانند اهلبیت پیامبر (ص) در دایرهی حکومتاند یا پسر معاویه. یزید با فسادی که در شام به راه انداخته مردم را در شک و تردید از دینداری فرو برده پس در این ناامیدی بهترین راه آمدن به سوی فرزندان رسول خداست. ما با سپاه عظیمی از مدینه خارج میشویم و با اندکی باز میگردیم. امام سجاد (ع) نگاه عمیقی به پدر میاندازند و میفرمایند: مدینه در فراقتان همواره خواهد گریست پس جان مرا در این فراق پاره پاره نکنید. میدانم آنچه که میفرمایید به چه معناست پس جان عالم به قربانتان ای پسر رسول خدا (ص).
امام حسین (ع) فرزندان گرامیشان را در آغوش میگیرند و مدتی به همان حال میمانند. بانوی گرامی اسلام حضرت زینب کبرا (س) وارد اتاق میشوند و میپرسند: چه صحنهی زیبایی، فرشتگان الهی در تماشای این صحنه بر یکدیگر سبقت میگیرند. حضرت علیاکبر میفرمایند: عمه جان هر بار که پدر را در آغوش میگیرم ملکوت برایمان گشوده میشود پس اگر پدر اجازه میداد همواره از آغوشش خارج نمیشدیم. حضرت زینب (س) با تبسمی میفرمایند: چه تشبیه زیبایی. آیا همان ملکوتی که مثال زدید در سینهی مبارکش میگنجد؟ امام حسین (ع) پاسخ میدهند: عشق حرارتی دارد که در هیچ کجای عالم جز در سینه ذخیره نمیشود.
همگی خانهی امام را ترک میکنند تا در شور و هیجان مردم برای سفر شرکت کنند. اسب امام حسین (ع) دستهای خویش را بالا میبرد تا امام (ع) سینهاش را نوازش کند. امام میفرمایند: او همواره همسفری مهربان خواهد بود و شاهدی که زمان مانندش را نخواهد دید. همگی به مسجد برای اقامهی نماز ظهر میروند. بعد از نماز امام حسین (ع) میفرمایند: ما صبح روز دهم از مدینه خارج خواهیم شد. پس به یاد داشته باشید همواره گوشها و دلها و زبانها در این ده روز یا با حق همنوا است و یا با باطل. پس ای یاران، ده روز دیگری نیز در راه است که انتظار شما برای حرکت اینگونه نخواهد بود بلکه لحظاتش تا قیامت گویای وصلها و هجرانها، گریهها و یا خندهها خواهد بود. صحابهای سؤال میکند یابن رسولالله چه مژدهی زیبایی را بر جان مشتاقان عالم هدیه فرمودید. آنانی که در ده روز به همراه حق حرکت میکنند و در ده روز برای همیشه در صفحهی زمان باقی میمانند. آیندگان نامشان را دوست میدارند درحالیکه هرگز آنان را ندیدهاند و یا نشانی از چهرههایشان به همراه ندارند. آنان مانند ما جانشان را در حلقهی امامت محصور کردهاند و منتظرند تا ده روز آغاز گردد. چگونه به آن خواهند رسید؟ امام حسین (ع) میفرمایند:
به آن رسیدهاند زیرا مانند شما حق در کنارشان است، از حق جدا نیستند. همواره در این ده روزها به دنیا میآیند و در همان ده روز میمیرند. تقویم زندگیشان نمودار انتظاری شیرین است پس همواره او را میخوانند تا مانند شما آمادهی سفر شوند. ما نیز برای آغاز سفر او را میخوانیم: