بسم الله الرّحمن الرّحیم
(محرم ۱۴۴۵ ه.ق- میقات محرم ۲)
خطبهی شب نهم (شب عاشورا)
۴ مرداد ۱۴۰۲
به نام آفرینندهی جانها، پروردگاری که جانهای مشتاق را اَیُّها المُخلصون نامید و به همگان عرضه داشت آنان از پلیدی نفس اماره در امان هستند چون اخلاص قلعهی مستحکمی است که راه نفوذ هوای نفس را محدود میکند و حاصلش جانی است که شیطان در آن راهی ندارد و خداوند کریم زمین را برای خلیفگان خود آفرید و وعده فرموده وارثان آن نیز همانها هستند و کسانی به سعادت خواهند رسید که در خدمت آنان باشند. خدمتی که خوشنودی خداوند کریم و پیامبرش و جانشینش باشد ولی افسوس نام ملکوتیان را در ظرف جانش به هوس میآراید که خود آن را میپسندد و برایش نوای عشق سر میدهد. پیامبر گرامیشان به تماشا مینشیند. ای وای بر امتی که مانند گوسالهپرستان اُمت موسی (ع) بر گِرد ساختهی ذهنشان میچرخند و جواهرات وجودشان را در آتش گداخته ذوب میکنند تا نماد خودپرستی را معنا کنند. مجالس عزاداریهایی با اشعار کاذب و با هزینههای سرسامآور با حرکات زشت دور از شأن امام حسین (ع) و اصحابش فقط برای نفس پلیدشان به نام امام حسین برپا میکنند.
اینک زمزمهی حق در لحظات زمان شنیده میشود. ساعتها سپری گشته و شب وصال فرا رسیده، کمکم حق و باطلها، ماندنها و رفتنها معلوم گشته، چه شبی است امشب! ساعتها میخواهند به غروبی نزدیک شوند که دیگر، غروب دیگری را در پی ندارد و فرزندِ پیامبر، تنها یک شب مهمانِ زمین خاکی است و زمین، از نبودنش فریاد خواهد زد تا همگان را از روی خود پراکنده کند و در کام مرگ فرستد که خلیفهاش بماند.
امام حسین (ع) برای اقامهی نماز مغرب آماده میشوند و بعد از نماز، رو به اصحاب میفرمایند: ای یاران با وفایم، من بهتر از شما را در امتی سراغ ندارم. با سختیهای راه، صبوری کردید و زبان به گله باز نکردید؛ اکنون آخرین شبی است که در کنار یکدیگریم فردا به دیدارِ خالقمان خواهیم شتافت و سینههایمان مأوای تیرهای دشمن، سرهایمان به غنیمت برده شود و زنان و کودکانمان به اسارت؛ من شما یاران با وفایم را به تصمیمی که مصلحتتان در آن است سفارش میکنم. جانتان را از این صحرای بلا نجات دهید و زنان و فرزندانتان را به همراه خویش ببرید تا از آسیبِ دشمن در امان بمانند و حتم بدانید که من از شما راضی و خشنودم و بهتر از شما را در اصحابِ جدم رسول خدا نیز سراغ ندارم؛ پس تا دیر نشده بروید.
امام به خیمهی خویش میروند و آنان که همراهِ امام آمده بودند، آرام خیمهها را باز میکنند و تا نزدیکیِ سحر همه میروند و جز خاندان بنیهاشم کسی در صحرای کربلا باقی نمیماند. در نماز صبحِ روز عاشورا، صفِ نماز، با فرزندان و یارانِ با وفای امام از چهار صف تجاوز نمیکند.
چه کنیم با گوشهایمان! که شنوندهی واقعیتی است که در دلِ زمان نهفته بود و اینک از سینهی مجروحش خارج میشود؛ چگونه بارش را برداریم؟ جواب گوی نعمتش چگونه باشیم؟ بمانیم یا بگریزیم؟ اگر ماندیم، باید تکهتکه شویم و اگر گریختیم، میرویم تا با حسرت بمیریم. چه کنیم؟ مددمان کنید ای صاحبِ دین و جانمان؛ ما باربرانی عاشقیم که بارِ هزاران مصیبت و غصه را در پشت داریم؛ داغِ 11 گوهرِ بیهمتای پروردگار کریم را پس ای بازوی پروردگار عالم، کمکمان کنید تا با تمام شدنِ 10 روز، باز به دامنِ شیطان نرویم بلکه جان با اخلاصمان را در صحرای کربلا دفن کنیم تا زمان، پرده از رازش بردارد و چهرهمان آشکار گردد و راهمان، آوازهی آیندگان.
پس در شبی که چهرهی ماه خونین است، با خون جگر میگوییم: