بسم الله الرّحمن الرّحیم
(محرم 1438 ه.ق- ده شب با حقمداران)
خطبهی شب نهم (شب عاشورا)
۲۰ مهر ۹۵
سلام بر آخرین طلوع مدینه. چه صبح زیبایی آغاز گردیده! بازار از همان ساعات اولیه پر از جمعیتی است که برای رفتن به حج آماده میشوند. امروز بار شتران بسته میشود و برای فردا کار زیادی باقی نمیماند. مشکها پر از آب شده و بر پشت شتران قرار میگیرد. شترانی که نوجوانان را حمل میکنند مأمور بردن آب هستند. آذوقهها برای طبخ غذا مثل آرد و خرما و تعدادی دام زنده برای تأمین گوشت آماده شدهاند. امام حسین (ع) به کنار حضرت زینب (س) رفته میپرسد: عبدالله چه میکند؟ خانوم با حلقهی اشکی پاسخ میدهند: او توان دوری شما را از کف داده و از خانه خارج نمیشود. من و فرزندانم آمادهی سفر میشویم. دو دستار نو و زیبا برای جعفر و برادرش تهیه کردهام؛ میپرسند: مادر، در احرام که این دو دستار به کار نمیآید مال چه زمانی است؟ من فقط به چهرههایشان مینگرم تا برق نگاهشان را در مدینه به خاطر سپارم. هرگاه میگویم: عبدالله غمگین مباش، من و برادرزادهام علی بن الحسین (ع) بهزودی در کنارت خواهیم بود با اشکی که مانند سیل از دیدگانش روان است فقط به من مینگرد؛ من نیز بوی شما را تا قیامت برای آنانی که امروز هستند و یا در آینده میآیند مانند متاعی میدانم که هرگز کهنه نمیشود بلکه دیدگان نابینا با آن بینا گردیده و همواره نام شما سینه به سینه در بینشان باقی خواهد ماند. امام دست مهربان خواهر را در دست گرفته میفرمایند: این دو دست یاور من در تمام طول سفر است پس به گرمیاش محتاجم.
از کنار خواهر به دروازهی شهر میروند. سر و صدای عجیبی توأم با شور و هیجان برای سفر فردا در بین داوطلبان سفر به چشم میخورد. با دیدن امام همگی ساکت میشوند. یکی میپرسد: یابن رسولالله، فردا صدای زنگ شتران مانند آهنگی خوش در خاطر مردم مدینه باقی خواهد ماند زیرا بهترین فرزندان رسولشان از شهر جدشان دور میشوند و یک بار دیگر به بیعت دستانی که جز حق را طلب نکردهاند میشتابند. امام میفرماید: در مکه آنچه گفتی در حق و باطل مانند آینهای خواهد بود که همگان در آن مینگرند تا چهرهی خویش را در آراستگی حق یا مکر باطل تماشا کنند.
امام به مسجد باز میگردند. به طرف قبر جدشان رفته و صورت مبارک را بر آن میگذارند و میفرمایند: یا رسولالله، یاریم کنید؛ من به سفری میروم که بارها رؤیای آن را برایتان بازگو کردهام و شما هر بار در تعبیر آن مرا به سینهی مبارکتان فشرده و فرمودهاید: آن زمان که مرا ترک کنی امتم از دین خدا خارج شده آن را مانند متاعی برای خرید و فروش برای خویش حفظ میکنند. بهترینشان رغبتی به اطاعت از فرامین قرآن کریم ندارند. آیاتش را تلاوت میکنند و از حقیقتش میگریزند. قلبهایشان در محبت دنیا از عشق لبریز است و این میراثی است که هرگز از میانشان محو نمیشود. تو را که خورشیدی در تاریکی وجودشان هستی خاموش میکنند و سپس با خیالات خویش خورشیدی ساخته به دورش میچرخند. دریغا محبتشان مانند محبت قوم بنیاسراییل است به گوسالهای که سامری ساخته بود تا بهعنوان خدای موسی آن را بپرستند و آن گوساله در حقیقت تورات سوخت و خاکسترش محو گردید پس تمام گوسالهها در حکومت حق خواهند سوخت و آنچه باقی میماند همان است که تو در رؤیا میبینی. امام حسین (ع) دو دست خویش را بر قبر گذاشته میفرمایند: به طرف همان فرمان میروم تا گوسالهی سامری را بشکنم و برای شکستن به تبری نیازمندم که ابراهیم خلیل (ع) بر دوشم نهاده است پس آنچه را خرد خواهم کرد سنگ و چوب نیست بلکه قلبهایی است که از حرکت ایستاده و آنچه در درونش باقی مانده خون فاسدی است که جامعه را مبتلا میکند. جانم به قربانتان اکنون برای سفر آماده میشوم و باز به کنارتان میآیم تا مانند گذشته از آغوشتان دور نباشم.
امام میروند. اسب مهربانشان را سوار شده و میفرمایند: تو از تمام آنانی که مرا احاطه خواهند کرد مهربانتری پس با زبانی که فقط من آن را درک میکنم خوشحالی خود را ابراز کن. اسب گردن خویش را تکان میدهد و به سرعت امام را به خانهی خویش میرساند. امام به مادرش امالبنین که منتظر است سلام میدهد. امالبنین خم شده صورت خویش را بر پای حضرت میگذارد و با گریهای که سینهاش را میشکافد میگوید: ای پسر فاطمه (س)، کنیزت را هم ببر. امام ایشان را ساکت کرده میفرمایند: یک بار دیگر مانند زمانی که خانهی فاطمه (س) به تو نیازمند بود مدینه به تو نیازمند است پس بمان تا حقیقت سفرمان را بازگو کنی. میگوید: ای وای بر من، تمام آنچه دارم به فدایت؛ چه میگویی؟ تو نباشی من باشم؟ به خدای محمد (ص) آن روز را نخواهم دید. امالبنین از حال میروند و امام از خانه خارج میشوند به آسمان مینگرند و میفرمایند: تو میراثدار خوبی هستی آن زمان که این سخنان را امت جدم بشوند از نبودن من مانند امالبنین دلشکسته و غمگیناند. به سر و سینههایشان میکوبند؛ فرق سرشان را میشکافند میخواهند آتش حق را در جانشان با هر وسیلهای که میشناسند خاموش کنند؛ آتش با حرارت قلب امامشان افروختهتر شده و آنان را بیتابتر میکند. روز نهم دیگری که به زودی خواهد آمد شبی زیبا دارد شبی که مانند این شب انتظارها پایان مییابد؛ حق و باطل از یکدیگر جدا میشود؛ حقها مانند پروانهای به دور امامشان میچرخند زیرا در صبح ظهور دیگر باطلی باقی نمیماند آنچه میماند ظهور عشق است که تا قیامت آرزوی آرزومندان است آنانی که با سینهای افروخته آن را طلب میکنند و همواره منتظرش هستند و او را میخوانند: