بسم الله الرّحمن الرّحیم
برای توجه بیشتر و درک صحیح خطبههای محرم امسال نکاتی را متذکر میشویم:
اول اینکه هدف از خواندن این خطابهها بازگو کردن حکایات یا رویدادهای تاریخی نیست بلکه قصد آگاهی از احساساتِ عمیق که سرچشمه از عشق و ایمان به خداوند کریم و معرفت و شناخت امامت و وفاداری به عهد و ادبِ حضور یاران امام و ابراز آن به امام عصرشان میباشد و نشانگر روح و شأن و مقام والای امامت است تا شاید بدین وسیله محرم، امام حسین (ع) و نهضت عاشورا را درست بشناسیم و آن را سرمشق زندگی و عملکرد خود قرار بدهیم. ثانیاً باور و یقین داشته باشیم که مولا و سرورمان امام زمان (عج) وارث و جانشین و فرزند خلف امام حسین (ع) است که فضائل و شأن و مقام والای پدر بزرگوارشان را به ارث بردند. همانگونهای که نزدیکان و یاران امام حسین عاشقانه در رکابش سر از پا نمیشناختند و با ادب حضور ابراز عشق و وفاداری مینمودند ما نیز با امام عصرمان چنین باشیم و چنین عمل کنیم.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
(محرم 1433 ه.ق- بَقِيَّةُ اللهِ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)
خطبه شب اول
۵ آذر ۱۳۹۰
به نام آفرینندهی جانها، جانهای زنده، جانهای مرده، جانهای به دنیا نیامده و جانهای منتظر، در بطنِ مادران. به نام هستیبخش زمان و مکان که همواره چرخشِ خلقت در یَدِ قدرت اوست و به نام هدایتگر جانهای مؤمنین و مؤمنات؛ مؤمن معرفیشدهی کتاب آسمانی، همانکه گذشتگان و آیندگان، راهش را میشناسند، یا به زیر پرچمش میروند و یا از او میگریزند.
واعجبا، محرمی دیگر آمده، بسیاری رفتند و بسیاری آمدند؛ آنان که مرگ را تجربه کردند در پردهی غیب فرو رفتند و آنان که آمدند حیرانِ این زندگیِ هزار رنگ به سرنوشتی میاندیشند که در برهوت جامعهی رقم خورده به دست انسانها در آن خواهند افتاد.
امشب به خود بیاییم که سالی را در پایِ طور به انتظار ماندیم، گاه زمان را فراموش کردیم و گاه ابراز دلتنگی از بلا تکلیفی و اکنون دههای دیگر آغاز گردید، شور کربلاییان به جانمان نهیبِ زنده شدن را فریاد میزند، میگوید: آمدی، بنشین، آمادهی شنیدن مصائبِ امامت، هستی؟ برایت خواهیم گفت پس شنوندهی خوبی باش تا همراه کاروانِ مولایت حسین (ع) باشی.
غروب جمعهی اول ذیالقعدهی سال 60 هجری است؛ در خانهی سرور عالمیان حضرت زینب کبری (س) شور و هیجانی برپاست؛ همسر ِحضرت زینب کبری، عبدالله، زانو زده و با اشکی که مانند سیل از دیدگانش روان است خطاب به مولایش حسین (ع) ابراز میدارد: ای یادگار پیامبرم، چگونه دوریات را تحمل کنم؟ این چه تلکیفِ گرانی است که بر من نهادی و مرا از جانم جدا کردی؟ فرمان دادی بمانم؛ همگان بار سفر میبندند، میخندند، میگریند و من تنها، میگریم؛ خنده در جانم تا قیامت که دوباره در سیمای تو بنگرم فراموش خواهد شد پس به عبدالله رحم کن تا تو را به سینه بفشارد و بویت را در جانش ذخیره کند.
حضرت اباعبدالله (ع) از ابراز محبتِ پسر عمش قدردانی نموده او را به پروردگار یکتا میسپارد و میفرماید: ای عبدالله، یقین بدان همسرت زینب و فرزندانت پرچمداران حقیقتی هستند که تو در فراقش به سینه چنگ خواهی زد پس صبر پیشه کن که اجر خداوند کریم را دریابی.
جعفر، پسر عبدالله بهطرف پدر میآید، دستانش را میبوسد و میگوید: پدر، همانند اسماعیل به من بنگر که چگونه مشتاقانه به میثاقِ عشق میروم تا جانم را فدای فرمانی کنم که پروردگارم فرموده: (آیهی 20 سورهی توبه) ۩ آنان که ایمان آوردند و مهاجرت کردند و در راه خدا با مال و جان خویش جهاد کردند در نزد خدا درجتی عظیمتر دارند و کامیافتگانند ۩ پس دعایم کن تا راهی را بروم که رضایتِ پروردگارم در آن است.
حضرت زینب برای وداع با همسر مهربانش پیش میآید و میفرماید: عبدالله، پدرم امیر مؤمنان (ع) فرمود: ای زینب، برایت همسری برگزیدم که سایهی دو بالِ پدرش، جعفر طیار همواره بر سرش افتاده و او را در رسیدن به آنچه به آن مأمور شده یاری میدهد پس با او مهربان باش و من سفارش پدر را در نهایتش به انجام رساندم و اینک آن دو بال را ضامنِ راهی میبینم که بِدان فرمان داده شدهام، میروم و تو را به خدا میسپارم.
بارها بسته شده و در طلوعِ دومین روز از ذیالقعده، کاروان به حرکت در خواهد آمد.
چه شب عجیبی است؛ مدینه میگرید؛ قبر رسول الله (ص) بیتاب است. حسین (ع) به دیدار جدش میرود؛ مانند کودکیاش قبر را در آغوش میگیرد و میفرماید: یا رسول الله، رایحهی دل انگیزت را همانگونه که در زیر کسای یمانی بود استشمام کردم. منم حسین، آمدهام تا از درد هجرانی که جگرم را خواهد شکافت برایت صحبت کنم. مرا در آغوش پر مهرت بگیر تا توانِ ترکت را داشته باشم. میروم تا خورشیدِ نبوت طلوع کند و سینههای سنگی بشکافد، خون خشکیده در قلبها به جریان بیفتد و وعدهی پروردگار محقق شود. هیچ خنجری قلبم را نخواهد شکافت مگر هجرانِ پیامبرم پس ای خاتم رسولان به فرزندت بنگر، فرزندی که مرگ، او را از شانهات جدا کرد؛ اکنون شهرت را ترک میکند و فرزندانت را با خود میبرد.
دستِ مبارکش را بر قبر میکشد و میفرماید: ای خاک، چه سعادتمندی، چه جانی را در خود فشردهای، جانی که چراغِ هدایتش را فرومایگانِ دهر به فراموشی سپردهاند و من میروم تا با چراغی که پروردگارم فرموده: ۩ درون چراغدانی است که در آن چراغی باشد آن چراغ درون آبگینهای و آن آبگینه چون ستارهای درخشنده از روغنِ درخت پر برکت زیتون که نه خاوری و نه باختری است افروخته باشد؛ روغنش روشنی بخشد هرچند آتش بدان نرسیده باشد ۩ آن را بیفروزم. پروردگارم، یاریم کن تا دینت را از چنگال دیو صفتان به دستانِ منتظرانش برسانم.
با طلوع صبح از آرامگاه پیامبر خارج میشوند تا حرکت را آغار کنند و فردا اولین روز محرم، آغاز نهضتی است که از کودکی و نوجوانی و جوانی و میانسالی و پیری آن را شنیدهایم، برایش اشکِ تأسف ریختهایم، به سینه کوبیدهایم تا نقشِ مولایمان را بگیرد و چون آن نقش، نقشی واقعی نبوده خیلی زود فراموشش کردیم و اینک در خانهی مولایمان، شنوندهی نقشی واقعی خواهیم بود تا روحمان در پرتوش جانی مجدد یابد پس با سپاس از پروردگارمان، ابراز میداریم:
بار الها، قلبهایمان را به نورِ صداقت و ایمان روشن بگردان تا در پرتوش راه صدیقان کویت را بپیماییم و بر جانمان شیرینیِ وصلت را مژده دهیم.