بسم الله الرّحمن الرّحیم
خطبهی سالروز آغاز امامت حضرت مهدی (عج)
۱۳ بهمن ۱۳۹۰
به نام آغازکنندهی آفرینش، آنگاه که فرمان داد، موجود شو، موجود شد و آنچه موجود شد، گردنِ اطاعت بر خالقش را ضمانتِ موجودیتش اعلام نمود تا همگان، بر درگاهِ کبریاییاش سر تسلیم فرود آورند و جز او را نخوانند.
حال به خود مینگریم و به خلقتمان میاندیشیم آمدهایم تا به نامِ انسان شناخته شویم، بر دو پا راه برویم و چهرهی ظاهریمان، مطلوب نگریستن باشد و درونمان، جز برای خالقمان فاش نشود، درونی که گاه بر عرش تکیه دارد و گاه بر فرش میتازد، اقیانوسی است بیقرار که شگفتیاش را جز آفریدگارش فاش کنندهای نیست پس با فرستادنِ رسولان و جانشینان رسولان، رمزِ جان را میگشاید، او را به آغوشش مژده میدهد، به الیه راجعون میخواندش و منتظرِ بازگشتِ سفر کردهاش است تا به وعدهاش، او را بنوازد و یا رب یا ربش را در آغوشِ رحمتش پاسخ دهد. امر میفرماید: مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم؛ همگان طبقِ فطرتشان او را میخوانند ولی اجابتی را نمییابند؛ جانشان در بیابانِ جهل گرفتار میشود؛ میدانِ جنگ آماده است؛ ظاهر و باطنش مقابل هم میایستد؛ ظاهر، در امر ِالهی خود را میآراید و باطن، با ضرباتِ شک، او را مجروح میکند تا آنکه خود را مینمایاند؛ زبان را به معرفیِ اهدافش به سخن وا میدارد و فکر را در اختیار میگیرد؛ بهراحتی آنچه را که از آن منع شده بود را حق جلوه میدهد و جهان را از هدایت، تهی میبیند؛ کتابهای آسمانی، دستنویس میشود و پیامبرانِ الهی فرمانروایانی مستبد؛ برای اثباتِ اندیشهی بیمارش به کاوش میپردازد و با دلیل و برهان، به صف طرفدارانش میافزاید؛ جهانی بدون مدبر؛ همگان در این جهانِ رها شده در قتال یکدیگرند؛ میجنگند تا رتبهی بهتر را کسب کنند؛ چه کسی جلودارشان است؟ پس آزادانه میشود شکار کرد و جانش را پارهپاره و شکم را از گوشتش انباشته نمود پس در سایهی جهان رها شده بدون حساب و کتاب، عمرش به پایان میرسد؛ حال، اندیشهاش را گم میکند و آن شیفتگی که معمایِ عمرش بود او را به تماشای خود میخواند؛ دیگر چشمی برای دیدن ندارد؛ چه کسی را بخواند تا اجابتش کند؟ او را نمیشناسد؛ آن آغوشِ پر مهری که منتظرش بود، جهنمی سوزان میشود و او را به خود میخواند تا در آن، اندیشهی بیمارش را بسوزاند و رهایی برایش ممکن نشود.
اینک اندیشهمان را بهطرف جانی معطوف میکنیم که اجابت را در اطاعت میداند و ایمانش را در آن میآزماید مانند منتظرانِ آخرین وصی پروردگار عالم که امروز مصادف است با آغازِ امامتش.
او را چگونه میشناسیم؟ آیا نقشش را در ذهنمان و محبتش را در قلبمان، گنجینهی وجود کردهایم تا دستِ نیازمان را به اماممان بدهیم و رنجِ دوریشان را در گرمای جانمان به ودیعهی زمان بسپاریم، منتظرِ امر الهی بمانیم؛ داروی ما چیست؟ بیماری سینهی مجروحمان به کدام شربت مداوا میشود؟ پاسخش در آیات قرآن کریم است که پروردگارمان فرموده ۩ آنان كه ايمان آوردهاند و مهاجرت کردهاند و در راه خدا جهاد کردهاند و آنان كه جايشان دادهاند و ياريشان کردهاند، به حقيقت مؤمناناند، آمرزش و روزی نيكو از آن آنهاست ۩ (آیهی 74 سورهی انفال)
پس درمانش را یافتید؛ اینک با دقت و اطاعت، دارویتان را بخورید تا سینهی مجروحتان شاهدِ قلبی سالم و تپشی درخور زنده بودن باشد. عشق را به افسانه مبدل نکنید بلکه نیازمندان را در حرارتش از سرمای جانِ خشکیده نجات دهید؛ امانت را در آیینهی قرآن کریم تماشا کنید و یقینتان را با عمل و اطاعت، از فراز و نشیبِ وسوسههای شیطان برهانید تا نقشی را دوست بدارید که ضامنِ فردایی بدون یاور است، آنگاه که نقشها تغییر میکند و انسان خود را با اندیشهاش تنها میبیند، ذهنش مددکاری را میخواند که همیشه با جانش قرین بوده پس عمرش را در گلستانی سپری کرده که اکنون موقع دیدنِ گُلهای آن گلستان است.
آغاز اولین روز امامت مولایمان را جشن میگیریم و با پروردگارمان اینگونه نجوا میکنیم:
ای ربالعالمین، فرمودی امانت را به کوهها سپردهاید و آنان سرباز زدند و انسان، آن را در جهالتِ درکش پذیرفت؛ جهالتی که افتادنِ از آغوش پروردگارش بود، از آغوشِ رحمتش به غربتی سقوط کرد و آن را به آب دیده آراست تا بازگشتنش را بپذیری، بازگشتی که توبه ضامنش بود پس ای یاور بیچارگان، به ما امانتداران امامت ترحم کن تا امانتی را که به دوش کشیدهایم با توبه از جهالتمان به سرمنزل اولیه برسانیم پس در راه رساندنش ما را یاری فرما.
پس با یقین به اجابت، همگی با هم فریاد میزنیم: