بسم الله الرّحمن الرّحیم
(محرم 1438 ه.ق- ده شب با حقمداران)
خطبهی روز عاشورا
۲۱ مهر ۹۵
هنوز ساعتی به فجر مانده، کوچههای مدینه در هیاهو و غوغای مسافران از سکوت شبانه به روزی پر سر و صدا تبدیل شده، همگی به طرف مسجد میروند تا با اقامهی نماز صبح عزیزانشان را بدرقه کنند. امام حسین (ع) به اتفاق اهلبیتش وارد مسجد میشود، نماز اقامه میشود، امام (ع) به طرف جمعیتی که عازم سفر است رفته و میفرماید: انتظار پایان یافت. ساعتی دیگر مدینه را ترک خواهیم نمود، در این ساعت باقی مانده خوب اندیشه کنید. شما مسافرانی هستید که به جنگ باطل میروید. من به عنوان امام و رهبرتان شما را دعوت کردم تا جان و مال و فرزندانتان را به خاطر رضای الهی ترک کرده و به جنگ باطل بروید. من حسین بن علی (ع) مدینه را که تمام وجودم در آن قرار دارد به خاطر بیعت نکردن با یزید ترک میکنم و شما یاران را که یاوران حق خواهید بود را با خود میبرم. آنان که در مدینه میمانند از اهلبیت پیامبر (ص) باید به رسالتشان مانند شما عمل کنند تا شهر پیامبر (ص) از انوارشان تهی نگردد. پس در ساعت باقی مانده با خویشاوندان وداع کنید و در ساعات اولیهی صبح برای حرکت به دروازهی شهر بروید. فرزندان من منتظرتان هستند.
همه از مسجد خارج میشوند، امام (ع) صورت را بر قبر پیامبر (ص) میگذارند و میفرمایند: ساعت جدائی فرا رسید. ای خاتم رسولان به فرزند خویش بنگر. از فراقت مانند کودکیاش جانش پاره پاره شده، نمیتواند آغوش گرمت را رها کند. او میرود تا دینت را از این همه آلودگی پاک سازد. تو میدانی هرگز باز نمیگردد، پس تنهایم مگذار. من به انوار با برکتت محتاجم. امروز صبح روز دهم است، در یک صبح دیگر که آن هم صبح روز دهم است غربت دینت را خواهی دید؛ همانانی که سالها برای هدایتشان رنج کشیدی با شمشیری از غلاف بیرون آمده مودتت را پاسخ خواهند داد. وای بر احوالشان چگونه شیطان جان و مال و فرزندانشان را به یغما برده است. اینک اعلام میدارم یا رسولالله آنچنان مشتاق این سفرم که روح در جانم نمیگنجد. پس انتظارم به شیرینی وصل شما پایان خواهد یافت. خدا نگهدار ای بهترین خلق خدا.
امام (ع) از مسجد خارج میشوند. عدهای برای وداع آمدهاند، در میانشان عبدالله همسر گرامی حضرت زینب (س) و محمد بن حنفیه برادر گرامی امام حسین (ع) از همه بیتابترند. عبدالله به طرف امام (ع) میآیند و امام را در آغوش گرفته، رها نمیکنند، مدتی به همان حال میمانند؛ امام میفرمایند: صبر بهترین هدیهی پروردگار است آن را بستان تا اجر آن را پروردگار بپردازد. ولی عبدالله بیتابی میکند. امام را میبوید، میبوسد، نمیداند چه کند، به خاک میافتد و در حالت سجده میماند. محمد حنفیه دست در گردن امام میاندازد و میگوید: وای بر جانی که بدون تو زنده باشد. چگونه تو را ترک کنم و باز بمانم. حالشان به قدری دگرگون میشود که بیهوش بر زمین میافتند. امام بر شانهی عبدالله میزنند و میفرمایند: آفرین بر دستانی که میراثبر دو بال جعفر طیار است، پس با آن بالها مرا یاری کن. خدا نگهدار.
امام (ع) به دروازهی مدینه نزدیک میشوند، مردم پیاده و سواره به بدرقه آمدهاند. عدهای میگریند و عدهای مات و مبهوت تماشا میکنند. دروازه باز میشود. سپاه حق آمادهی عبور است. از دروازه میگذرند. امام (ع) رو به قبر پیامبر کرده و میفرماید: آن زمان که سپاه حق از این دروازه به درون آید، رشادت فرزندانت تا قیامت جاودان باقی بماند، پس فرزندانت را یاری بفرما. دروازه بسته میشود. همگی از آن گذشتهاند. امام (ع) در مقابل سپاه رفته و به صدای بلندی میفرمایند: آن زمان که به این شهر بازگردید به همگان از سفری خواهید گفت که روزها و شبهایش، طلوعها و غروبهایش تا قیامت دلها را به لرزه درخواهد آورد، زیرا آنچه منتظرتان است وعدههای قرآن کریم خواهد بود. پس با قدمهایی استوار به طرفش حرکت کنید. سپاه به حرکت ادامه میدهد و امام (ع) به طرف خواهر مهربانش رفته میفرماید: دیدن شما هر لحظه جان تازهای را در کالبدم میدمد؛ زیرا آنچه شما انجام خواهید داد رسالتی است که کفر را از جامعه میزداید. حضرت زینب (س) میفرمایند: چه لحظات با شکوهی است وعدههای قرآن کریم که میفرمایند: لکن فرستادهی خدا و کسانی که به او ایمان آوردهاند با اموال و جانهایشان جهاد کردند، آنهایند که خوبیها از آن آنهاست و آنهایند که رستگارند. (سوره مبارکه توبه آیه کریمهی 88)
اینک میرویم تا آیات کریمهی محقق شود و سخن پروردگار که میفرمایند: منتظر بمانید، ما نیز منتظریم به صحنهی ظهور آید انتظاری که همواره زمان در جانش به ودیعه دارد و منتظرانی که زبان انتظارشان قدرت گفتن مصائب جانشان را ندارد، آنان همواره در تیررس باطل قرار دارند. تیری که جان را مجروح نمیکند بلکه، روح را متلاشی کرده بهطوریکه مردگانی در جامهی زندگان عمر خویش را که بهترین هدیهی پروردگار است به اتمام میرسانند. در میانشان یارانی چون یاران شما به دولت امام میپیوندند زیرا جز به فرمان حق زندگی نمیکنند، آنان همانانی هستند که نشان مسلمانیشان در زمان گم نمیشود بلکه آن را با افتخار به سینه میکوبند و همواره برای ظهور حق فریاد میزنند مانند خواهرتان، دُخت امیر مؤمنان در دربار کفر فریاد خواهد زد: