بسم الله الرّحمن الرّحیم
دل نوشتهی شب ۱۹ رمضان شب قدر
۲۷ مرداد ۱۳۹۰
عزیزانی که در این شبِ قدر در این خانهی بلند و ارجمندِ امام عصر حضرت مهدی (عج) حضور دارید بیایید چراغها را خاموش کرده تنها به خود و خدای خود فکر کنیم و با تمام وجود حس کنیم لطف و احسان و بندهنوازی خدا رو. دل نوشتهای خوانده میشود که مطمئن هستیم حرف دل همهی شماست پس خوب دل و درون خودتان را به آن وصل کنید.
الهی، خدایا، خدای من چراغها رو خاموش کردن، فکر عجیبی دارم دلم میخواد چشامو ببندمو احساس کنم شب اول قبرمه. منم و تو، هیچکسی نیست. معنی مضطر یعنی درمانده و بیکس رو با تمام وجودم حس کنم، کسی که همه تنهاش گذاشتن، دستش از همه جا کوتاهه با قلبم حس کنم که فقط تو رو دارمو بس، فقط تو. اون وقت چی کار کنم با این همه گناهو کوله باری از معصیتو رو سیاهی که دیگه راه برگشت نداره و کاملاً درموندست.
خدایا چی کار کنم، با تو حرف بزنم؟ چه جوری؟ فریاد بزنم یا گریه و ناله زاری کنم؟ چه جوری شروع کنم؟ اصلاً چی بگم که از اون خبر نداشته باشی؟
اما دوست دارم از گناهام بگمو ازت طلب بخشش کنم خدایا، اما از سه چیز خجالت میکشم، اولیش اینکه تو انجام دستوراتت کوتاهی کردم. دوم بهم گفتی گناه نکن و کردم سوم، خدایا بهم نعمت فراوون دادیو من شکر نکردم. خجالت میکشم خدا.
اما خدای بزرگم ببین این منم، این منم که در پیشگاهِت به خاک افتادمو با صدایی از سر عجز میگم:
ای فریادرس گنهکاران و درماندگان، ای آرام دل وحشت زدگان، ای پناه دهندهی بیپناهان و ای مهربانترین مهربانان، شرم گینمو روسیاه، عاجزمو ناتوان، درموندهاَم و بیکس. چی کار کنم؟ خدایا بگو چی کار کنم؟
اگه گریه بکنم میبخشی تا از چشام سیل جاری کنم؟ اگه دعا و التماس کنم منو میبخشی تا اینقدر صدات کنم تا زبونم بند بیاد؟ خدای من، اگه صورتمو به خاک بزارم جوری که با خاک یکی بشه بهم نظر میکنی تا این کارو بکنم؟
اما تنم میلرزه یه لحظه چشامو واز میکنم، هنوز زندهام، هنوز نفس میکشم، خدای من، امیدوار میشم، چون خودت گفتی ادعونی استجب لکم بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را.
پس ای خدا میخونمت، صدات میزنم که از کارهای زشتم بگذری، رسوا و جزا و عذابم نکنی، مهربونی کن به من آقا و مولای من، منم بندت، منم بندهی روسیاهت، بندهای که بریده چارش از غیر تو، ای خدا، ای منتهای آرزوهایم، امید به کسی غیر تو ندارم.
قبر، این است منزلگاه و جایگاه آخر من. ای معبودم ای کاش میدونستم چه جوری باهام رفتار میکنی، جوابمو میدی یا نه؟ تنِ ضعیفم میلرزه وحشت و دلهره دارم.
خدایا آیا اونقدر عهد و پیمان شکوندم که دیگه جوابمو نمیدی؟ نگام نمیکنی؟ یعنی دیگه قبولم نمیکنی و روتو ازم برمیگردونی؟ پس وای به من، وای به منو بی چارگی و خواری و بدبختیم. به کجا پناه ببرم؟ موقعی که تو ترکم کنی به کی امیدوار بشم؟ پس وای به من.
اما خدای مهربونم من غیر از اینا ازت شنیدمو دیدم، سریع الرضایی یعنی زود از بندههات راضی میشی. فراغ عفو رحمتِت به اونایی هم از درگاهت درخواست نمیکنن هم شامله. پس چطور میشه، خدایا چطور میشه منی که تمام امید و عشق و پناهم تو هستی برام دل نسوزونی و از کرمو لطفِت بهم نظر نکنی؟ نه خدایا این طور نبوده و نیستی.
پس خدای من امیدوارم، خیلی هم امیدوارم، درسته که عملی یا کرداری که روی درخواست و توجه و عنایتتو داشته باشم ندارم؛ اما با تمام وجود میپرستمت، میدونمو اطمینان دارم بهم نظر و عنایت داریو منو دوست داری که اگه اینطور نبود تو این شب قدر تو خانهی امام عصر چی کار میکردم؟ پس مطمئنم تو دعوتم کردی و به درد و دل عاشقونهی من که امیدوارم از روی اخلاص باشه گوش میدی پس منم میگم که:
بار الها ای محبوب من. چگونه مرا خواندی درحالیکه لحظات حیاتم در ضربانهای غفلت از یاد تو سپری گشت و زیباییهای زودگذر مرا شیفتهی خود نمود و آرزوهای فرداهای دور مرا در خود پیچید و آنگاه که به ستایش تو ایستادم از نام بزرگ تو محافظت نکردم و آن را به هوسهای زودگذر آراستم، ولی تو مهربانتر از آن بودی که مرا مورد خشم خود قرار دهی، بلکه مرا به محبت خود نواختی، پس چگونه تو را سپاسی گویم و منتظر رحمتت مانم که برایش سجدههای طولانی نکردم و کمر بندگی در اطاعت آن نبستم یاریم کن ای خالق من تا به خطاهایم اعتراف کنم و تو را سپاس گویم. ای رب من و خدای من چگونه مرا در به خاک افتادن در برابر قدرتمندی خود میبینی و کوچکی و خردیم را به من گوشزد نمیکنی؟ بلکه مرا مورد لطف و احسانت قرار میدهی و مرا آزاده و بزرگ میشماری. چگونه تو را ستایش و سپاس گویم؟ آیا در سینهی من قلبی آفریدهای که گنجایش این مقدار محبت را داشته باشد؟ ای خالق ضربانهای حیاتم آنگاه که امر میفرمایی تا ساعت وجود از حرکت بایستد و آنگاه مرا در حیاتی دیگر حیات مجدد میبخشی درحالیکه من هنوز فرصت شکر این حیات را ندارم. مرا در زندگی دیگر از نعمتها بهرهمند میسازی.
پس یاریم کن تا تربیت حضور داشته باشم و به خردی و کوچکیم ترحم کن که سر به سجدهی تو دارم.