بسم الله الرّحمن الرّحیم
دل نوشتهی دعای ندبه
۲۷ اسفند ۹۵
مولای من، آقای من، اومدم ندبه بخونم، نه، ندبه کنم، اشک بریزم، ناله و زاری کنم. بگم مولای من، جانم به فدایت با اینکه می دونم این جان حقیر و آلوده لایق شما که مظهر پاکیها و خوبیها و نور و روشناییهاست، نیست. چه کنم، چیزی بالاتر از آن ندارم. من در این صبح جمعه اومدم گدایی، گدایی اون نگاه زیبا و پر محبت نوازشگر شما. با وجود اینکه طی هفته بد کردم و جانی آلوده را به اینجا آوردم ولی سرور من، یابن زهرا من رسم بزرگان مخصوصاً شما و پدرانتان را شنیدم که نمیپرسند چه آوردی؟ میپرسند چه میخواهی؟ پس به تهیدستیام نظر کنید که سخت محتاجم چون سخته بر من که مولایی چون شما داشته باشم و فتنه و جنایت و فساد و کفر و ظلم این زمانه را تحمل کنم. سرگردان و حیرانم و دلم پر از درده، سخته بر من در حالی که میدونم تنها نجاتم شمایید. نمیدونم چطوری و با چه زبانی با شما درد دل کنم تا دل سوخته از فراقتان آروم بگیرد. جانم به فدایت مگر میشه دلی با شما آشنا بشه و به یادتان از شوق ناله سر نده و شکوِه و شکایت نکنه چون شما از نعمتهای خاص و بزرگی که خدای مهربون برایمان حفظ فرموده هستید. آقای من ای وارث همهی خوبیهای پدران بزرگوار و طاهرینتان. موقعی که صداتون میکنم یابن زهرا، یابن حیدر، یابن رسول الله رایحهی خوش جدتان پیامبر (ص) را در حدیث کساء را حس میکنم. کی میشه به چتر نجاتتون داخل شوم و هجرانتان به سر بیاد و فریاد کنم به خدای کعبه رستگار شدم.
مولای من امسال نیز مانند سالهای عمرم گذشت. هر صبح جمعه در خانهی مقدستان حاضر شده با چشمی اشکبار ندبه خواندم بدین نیت که شما ظهور کنید و من در کنارتان و در رکابتان نفس بکشم و نجات پیدا کنم ولی افسوس که شما حاضر بودید من غائب، در کنارم هستید من دور از شما. چقدر غافلم از اینکه در این کوی عشق شما نشستم و خطبههای نجاتبخش و انسانسازی که هر کلمهاش دنیایی علم و معرفت را دارد شنیدم، در عوض عمل به سفارشات گهربارتان از آنها گذشتم و فراموش کردم درحالیکه باید باور و یقین میدانستم که کسانی در دولت ظهور حضور پیدا میکنند که به این نصایح عمل کنند پس من منتظر چه هستم، منتظرم تا دولت حقه بیاید، من به حق عمل کنم در آن صورت من جایگاهی نخواهم داشت. آقای من شما همیشه بهاری هستید و خزان هیچ وقت شما را ندیده و نخواهد دید پس من حقیر خزان زده را مدد کنید تا در این بهار جانم را شکوفا و با بارانهای اشک توبهام آن را سرسبز کنم چون چشم امیدمان به شماست مولای ما. پروردگارمان شما را جانشین رسولش خوانده و ما امت شما هستیم و در شما جز خصلت جد بزرگوارتان خصلت دیگری یافت نمیشود پس هر آنچه ما را میآزارد برای شما گران میآید. ما را دوری از الطاف وجود نازنینتان میآزارد، الطافی که همواره بر ما میبارد و ما از آن میگریزیم. مددمان کنید تا گوشهایمان را به دستوراتتان سپرده و جان حقیرمان را در اسارت وجود ملکوتیتان درآوریم و دستان ضعیفمان را رها نکنید. ما را دریابید حاجتی در این عید داریم و درد دلی که غربت جانمان آن را فریاد میزند. ما اینک در فضایی بوی عید را احساس میکنیم که شما مولا و سرورمان در آن فضا قرار دارید. چگونه عید را بدون حضور ملکوتیتان عید بخوانیم پس مانند هر روز جمعه در دعایمان شما را به مدد میخوانیم و با طراوت بهاری عید فریاد میزنیم: