بسم الله الرّحمن الرّحیم
هفتهی بیست و دوم (جبر جانتان چیست؟)
۸ تیر ۱۳۹۰
۲۶ رجب ۱۴۳۲ (هفتهی چهارم ماه رجب)
به نام پروردگارِ یگانه، یگانه در آفرینش، یگانه در رحمت، رحمتی که تپشِ قلب زنده است تا گرمای جانش، گواهِ عشقی باشد که اندوختهی جان الستیاش است.
فرمان داده بودیم زندگان، در کلاسِ درس بنشینند؛ زندگانی که صورِ جانشان را میشنوند پس ناشنوا نیستند، قلمشان ضربانی است که ساعتِ عمرشان را در دم و بازدمشان در انحصار خود دارد؛ دستهایشان گواه عزتی است که در بیعتِ با خالقشان از جانشان جدا شد؛ همانگونه که توانسته محکم و قوی در بیعت با یدالله بماند و هرگز دستِ دیگری را به مدد نفشارد، همواره دو دست ناتوانش را به درگاهی نشانه رود که خاطرهی سالهای هجران است.
حالا میخواهیم درس را آغاز کنیم. نامتان را اعلام کردید؛ گفته بودیم نامِ منحصر به فردی دارید که کد مخصوص به خود را دارد؛ در انگشت نگاری که بایگانی الست است، نامتان در کنار چهرهای ثبت شده که با آن، قدم به جهان خاکی گذاشتید، آمدید تا نعمتها را بشناسید، آیا توانتان معطوف به این نعمتِ بیهمتا شد یا با تمام توان همت به شناختِ منافعی که خوابی سبک است؟ همانگونه که کتاب آسمانی میفرماید (سورهی مبارکه الاعراف آیات ۹۷ و ۹۸) ۩یا مردمِ قریهها پنداشتند از اينكه عذاب ما شب هنگام كه به خواب رفتهاند بر سر آنها بيايد، در اماناند؟ و آيا مردم قریهها پنداشتند از اينكه عذاب ما به هنگام چاشت كه به بازيچه مشغولاند بر سر آنها بيايد، در اماناند؟ ۩
آیا متعهد این خواب شدهاید تا بیایید و در امان از خیانت به جانتان، عمری را سپری کنید و سپس بروید و در قبری مأوا بگیرید که نشانی است از آدرس یک زنده، تا بر سر گورش بنشینند و فراغش را دردناک تصور کنند درحالیکه با گورش همنشین هستند فقط قبری منحصر به فرد ندارد، مانند سایهای که با دراز شدن و کوتاه شدن روز تغییر میکند، دراز و کوتاه میشوند.
حالا به زندگان مینگریم؛ چهرهی شاد و لبخندِ رضایتشان نشانهی جانی است که همواره در نعمتهای الست متنعم است، آن را به صورت یک خاطره نمیداند بلکه قالو بلی را میشنود، چشمش، یار را میبیند، دستش بیعتش را به یاد میآورد، پایش نعمتِ ایستادن در محضر را و گوشش نوای محبت را، پس به عرشهی کشتی میآید و به امواجی مینگرد که او را به ساحل زیبای وصل میبرد، به تاریکیِ شبهای بی مهتابی که سیاهیِ آن را پروردگارشان اینگونه توصیف فرموده (آیهی ۴۰ سورهی مبارکهی نور) ۩ و یا همانند تاریکیهایی است در دریای ژرف، كه موجش فرو پوشد و بر فراز آن موجي ديگر و بر فرازش ابری است تيره، تاریکیهایی بر فراز يكديگر، آن سان كه اگر دست خود بيرون آرد آن را نتواند ديد؛ و آنکه خدا راهش را به هيچ نوري روشن نكرده باشد، هيچ نوري فرا راه خويش نيابد ۩
نمیاندیشد، چون قلبش در تپشِ تعهدش زنده است و مرگ، رجعتی زیباست تا جبرِ دنیا را پایان دهد و جانِ منتظر را به جایگاهِ ملکوتیاش بازگرداند. ماهها در پی یکدیگر میآیند تا فصلها را معنا کنند، فصلها میآیند تا با جانتان به بازی مشغول شوند؛ بازیِ زیبایی که از بازی کردنش ملول نمیشوید، راهِ گریزش را یافتهاید، از گرمایش میگریزید و از سرمایش با ایجادِ حرارت، نجات مییابید؛ وسایل راحتیتان را در کنارتان قرار میدهید تا رنجِ جهل، شما را نیازارد چون انسانِ در سرما نشسته یا گرمازده را جاهل میدانید، جاهلی که توانِ مقابله نداشته و مغزش را بکار نینداخته تا او را از این جبر، نجات دهد پس استعدادِ رهایی را دارید، حالا میخواهیم از جبرِ جانتان رها شوید؛ جبری که جهل را به ارمغان میآورد، اگر توانستید آن را درمان کنید، اعلام کنید جبر جانتان چیست؟
درمان، لطفی است که مرضِ جانها را به بهبودی مژده میدهد، مانند مژدهای که پروردگار فرمود: ۩ ای انسان، تو در راهِ پروردگارت رنج فراوان میکشی پس پاداش آن را خواهی دید ۩
اگر وجودتان را در سایت، زنده معرفی کردید و به آن ایمان داشتهاید، جبر جانتان را در گورش خواباندید و مراقب هستید تا مجدداً شما را در گورِ خودش نخواباند.
حمد، نامی است که حمد کنندگان، آن را میشناسند؛ شناسنامهاش قلبی است که گواهِ زنده بودنش در بایگانیِ جانش، معرف ستایشی است که صبحگاهان و شبانگاهان را معنا میکند؛ به معنایش زنده شوید تا لذتش را دریابید، لذتی که بهایش، بهایِ مؤمن است در آیات الهی پس خود را فقط با آن بها بفروشید تا امامتان، خریدارتان باشد و شما را بِخَرد و غلامِ خانهای کند که هرگز تارِ عنکبوت آن را احاطه نمیکند و همواره پاک و پاکیزه است.