بسم الله الرّحمن الرّحیم

خطبه‌ی الیه راجعون

۹ آذر ۱۴۰۳

به نام آغاز کننده‌‌ای که جهان را بر محورِ هدایت آفرید آنگاه بر مخلوقاتش امر ِ فرمود تا او را بپرستند و سر تسلیم در مقابلش فرود آورند تا اطاعت، نظم را در جامعه‌ی بشری به وجود آورد و آنچه که همگان را موظف می‌کند تا از این امر، اطاعت ِ کنند درک عظمت خلقت است.
خلقتی که پروردگار عالم در معرفی آن، در کتاب آسمانی خود این‌گونه فرموده است: ۩ نه تاریکی و روشنی و نه سایه و حرارت آفتاب و زندگان و مردگان برابر نیستند؛ خدا هر که را که خواهد شنوا می‌سازد.۩ پس قلب جهانی که آن را به‌عنوان مکان آمدن و رفتنمان می‌شناسیم قلبی زنده است که با دم و بازدممان هم‌نشین می‌باشد؛ ما او را در خانه‌ی جانمان جای داده‌ایم؛ صدای حرکتش را در گذشت عمرمان حس می‌کنیم؛ او می‌چرخد و ما ساکن مانده‌ایم! صدایمان می‌کند؛ آیا می‌شنوی؟ می‌گوید: من تو را در قلبم با محبتم پذیرفتم؛ نیازمندی‌ات را برطرف ساختم و نعمتم را دریغ نکردم پس پاسخم چیست؟ دهانت را باز کن! زبانت را بچرخان و بگو در کدام جهت قلبم قرار داری؟ آیا در تاریکی آن و یا روشنایی؟ در سایه‌اش و یا حرارت؟ چه می‌کنی؟ آیا جان ضعیفت را به ستونِ فرو ریخته‌ای تکیه می‌دهی که جز نابود کردنت حیاتی را تضمین نمی‌کند پس از این خرابه بگریز و به آغوشم بیا؛ من دوستت دارم! هر چه بخواهی در من است؛ از کلبه‌ی ِ فرو ریخته‌ی دنیا به ساختمان ِ محکم هدایت پناهنده شو تا معنای نور و گرما را حس کنی. به آنچه که در فطرتت نهاده‌ایم نظر کن. در فطرت هر انسانی الیه راجعون مقصد نهایی است و خانه‌ای که از آن مدتی خارج گردیده و هدف بازگشتِ هر نفسی است که به نام خلیفه آمده تا در مسافرخانه‌ی دنیا چند صباحی به تماشا مشغول شود یا ثروتش را خرج نفس اماره کند و یا عظمت نفس لوامه را به نمایش گذارد.
پس همگی مسافرانی هستیم که بایستی توشه‌ی راهی شایسته در این سفر داشته باشیم. توشه‌ی راهی که نامش معرفت است. معنای معرفت چیست؟ آیا کلمه‌ای است که بدون شناخت مقامش آن را دوست داریم؟
پروردگار عالم در تفسیر آن در قرآن کریم می‌فرمایند:۩ ای بندگان من به آنچه آفریده‌ام نظر کنید؛ آیا کم و کاستی در آن می‌بینید؟ ۩ و ما معترف می‌شویم که آنچه در عالمِ حیات، خلق شده نشان از خالقی مدبر دارد تا مخلوقاتش به آسودگی از تدبیرش به صحنه‌ی حیات بیایند و بر خوانِ آماده بنشینند، آنچه را می‌پسندند بردارند و با خود همراه کنند پس معمایش، آذوقه‌ای است که از این سفره‌ی گسترده برمی‌دارند.
حال که معنایش را دانستیم به خود نظر کنیم که از این خوانِ گسترده چه برداشته‌ایم؟ چه ثروتی قادر است تا معرفتِ جانی را بخرد که آن جان از سفره‌ی پروردگارش عشق را برگزیده و در راهش متحمل سختی‌های بسیار گردیده، پروردگارش او را دیده و در کتاب آسمانی‌اش فرموده است:۩ ای انسان، تو در راه پروردگارت رنجِ فراوان می‌کشی پس پاداش آن را خواهی دید ۩. پس. اگر مدعیِ معرفت هستیم باید جانی مجروح از اطاعت داشته باشیم، اطاعت از خالقی که خلیفه‌اش را با تمام نعمت‌هایش دوست دارد ولی او، از آن می‌گریزد و به برهوت زمینی پناهنده می‌شود که آبادانی‌اش در ِ افسون ِ نفس اماره به هزاران نقش زیبا که خود آن را طراحی کرده و در ویرانه‌اش نشسته است و ندانسته آن را به باغی تشبیه می‌کند که هزاران نعمت پر زرق و برق در درونش نهفته، غافل از اینکه پروردگارش آن زمین را ناشنوا اعلام می‌کند پس بار و میوه‌ای ندارد؛ آنچه در آن زمین می‌روید دارای میوه‌ای گس و تلخ و شور است؛ باید از این زمین خارج گردد تا طعم نعمت را بچشد تا بتواند آنگاه که پروردگارش او را به‌سوی خود خواند پاسخ دهد و امانت جانش را به صاحب آن‌که منتظرش است بسپارد تا حکایتش را بخواند؛ حکایت هجران‌هایی که با فرمان پروردگارش اکنون به وصلی مبارک تبدیل شده. و او در هنگام بازگشت به‌سوی پروردگارش این‌گونه زبان به نجوا بگشاید: پروردگارم، مرا از آستانِ پر مهرت بر غربتی ناشناخته فرو فرستادی و من در این دیارِ غریب، دستِ یاری بر آستانِ رهبرانت گشودم تا مرا در خانه‌ی پر مهرشان جای دهند و آنان با تمام ثروتشان مرا پذیرفتند و من مهمان آستان پر محبتشان بودم؛ مهمانی تمام شد و من آماده‌ی بازگشت به خانه‌ام شدم؛ از صاحب‌خانه تشکر کردم و بارم را برداشتم؛ با دلی مشتاق به دیدارت شتافتم؛ سرِ پر هجرانم را بر دامن رحمتت گذاردم و آنگاه که نامم را خواندند، با آن اُنس گرفتم. پس سرِ شکر بر درگاهِ خالقم فرود آوردم که مرا بنده‌ی خویش خواند و فرمود: ۩ چون بندگان من درباره‌ی من از تو بپرسند، بگو كه من نزديكم و به ندای كسی كه مرا بخواند پاسخ می‌دهم. پس به ندای من پاسخ دهند و به من ايمان آورند تا راه راست يابند. ۩ و من اکنون از سفر بازگشته و بر آن صراط نشسته‌ام و دست بر سینه‌ی پر هجرانم نهاده‌ام تا حرارتش، جان شیفته‌ام را بر جویبارِ راهی مهمان کند که هم‌سفرانم در آن راه منتظرم هستند پس به آنان می‌پیوندم تا در کنارشان به شیرینیِ وعده‌هایت برسم.
پس تا فرصت عمرتان باقی است مانند رسولتان درحالی‌که مکتب نرفته‌اید بخوانید تا معنای غیب را درک کنید؛ خواندنی که صدایش نوای عشق است و نقشش انواری که به نعمتِ غیب، مزیّن است پس کلیدِ جانتان را بردارید و قفلِ ناباوری را بگشایید تا آب زلال معرفت، در جانتان جاری شود و آن را غنیمتی بدانید که عمرتان شاهد آن است، شاهدی که شهادتش گواهِ کارنامه‌ای است که به فرمان قرآن کریم، خنده و گریه را معنا می‌کند.
اکنون پروردگار عالم را شاکریم و از او می‌خواهیم تا جهل جانمان را با اتصال به انوارِ دعا درمان فرماید پس همگی با تضرع فریاد می‌زنیم:

اللهم عجل لولیک الفرج

دانلود خطبه